۱۳۸۹-۱۰-۲۵

مــقــدّمــه ی مرگ

احمد تفضلی دوست مرحوم دکتر اقبال بود
و دکتر اقبال از کسانی بود که بخشی از توطئه‌ی بزرگ یهودیان علیه ایران را متوجه شده بود
ویا شاید همه‌ی آنرا ولی موضوع را به این صورت بیان می‌کرد که شاه را از فرو غلطیدن در منجلاب افتخارات دروغین بر حزر می داشت و پوچ بودن ادیان زرتشتی و امثالهم را تذکر می داد


زرتشتیت و بهائیت و بابیت و خیلی از این مغاطلات همه محصول سیاست و روش هزاران ساله‌ی یهودیان است تا بر اساس استراتژی تفرقه بیانداز و محفوظ بمان خود همواره رگ اقتصادی و اعتقادی مردم را در دست داشته باشند


دکتر اقبال که با آن مرگ مشکوک مرد


و احمد تفضلی هم توسط جریان سعید امامی به قتل رسید

مــقــدّمــه ی شـادروان احمد تفضلی


بر نخستین چاپ کتاب " سه هزار سال دروغ

در تاریخ ایران" مرحوم دکتر منوچهر اقبال:





((به نام ایزد یکتا))

افسوس که انسان عمری را درپای ایده و آرمانی

که به آن سخت معتقد است،می گذراند؛ برای آن

از اندیشه ی دل و نیروی تن و وقت گرانمایه ی

خود، و از دارایی و اموال و دیگر چیزهـایی که

به آسانی به دست نمی آید، مایه گذاشته و هـزینه

می کند؛ آنگاه پس از یک عمر، ناگهان می فهمد

که همه چیز در مورد آن آرمان و ایده، از بیخ و

بن وازریشه واساس، دروغ وافسانه بـوده است!

دردآور تر اینکه، انسان دریابد که نه تنها خودش

بلکه هـم میهنانش در برهه ای دراز از زمان، با

بافتهای افسانه ویافت های دروغ سرگرم شده اند.

خواننده گرامی ، اکنون نمی تواند آنچه را که در

دل من خـَلـَجان می کند و سالها است آرام و قرار

را ازمن ربوده است، دریابد، مگرپس ازخواندن

کتاب حاضر، که ثمره ی عمری ژرف نگری و

باریک اندیشی شادروان دکتر منوچهر اقبال، در

تاریخ میهن مـا ایران و اسطوره های کهـن آن و

باورهای دینی مردم آن است.







این کتاب گرانسنگ، طی مدت هشت ماه، توسط

مؤلف فقید آن ، در1355خورشیدی نگارش یافته

وکتـابی است در نوع خود بی نظیر و بی سابقه،

که زیر سایه سنگین تعصبات کهن ایرانی، حدود

بیست سال است که از چاپ بی بهره مانده، و هر

ناشری به بهانه ای، یا به پندار ترس وهراسی از

فلان وبَهمان،تاکنون ازچاپ آن سرباز زده است؛

البته این جانب در طول این مدت، هرگاه فرصت

داشتم، علاوه بر مرور ایـن اثر، پاورقیها و نتایج

تحقیقات شخصی خودم را در کنار برگه های آن

- که بنابـر وصیت خود مؤلف، نزد بنده به امانت

بود - اضافـه نموده وچندین بار در ویراستاری یا

درمحتوای پاورقی های خودم تجدید نظر و حکّ

و اصلاحی به عـمل آورده ام. بیست سال گذشت،

تا اینکه سرانجام جناب آقای <.........> مدیریت

محترم انتشارات <.........>، بـه این کار بزرگ

همت گمارده و جـرأت و شجاعت خود را در راه

افشای حقایقی تلخ بر مردم ایران زمین، سرلوحه

امر چاپ و نشر، و سـرمشـق دیگر ناشران قرار

داد؛ و در این زمسـتان سـرد، گرمای همکاری و

هم جوشی را دررگهای ما به جریان آورد. جــای

دوست دانشمـند فقیدم، شادروان حمیدرضا پهلوی

اکنون خالی اسـت، تا نظاره گر به بار نشستن آن

درختی باشـد که دکتـر اقبال را درکاشتن نهال آن

به هـمـراهی خواهـرزاده ی نابـغـه اش شادروان

شهریار شفیق - که بتلخی،چراغ فروزان جوانی

او در پاریس (در1358خ) به خاموشی گرایـید -

یاری نـموده بود. یاد ایـن هر سه بزرگمرد میدان

دانش و بینش، پیوسته خجسته باد!

در ضمن، از دوست دیریـنه و هـمکار ارجمندم،

دکتر<.............> که ازآموزگاران باتجـربه و

پژوهشگران با سابقه در متون اوستایی و پهلوی

هستنـد، و در طول این سالها محرم راز من بوده

و درتحقیق و ویرایش کتاب نقش مهمی داشته اند

کمال سپاسگزاری را دارم. گفتنی است که برای

حفـظ حق هریک ازچهار پاورقی نویس این اثر،

در پایان هـر پاورقی، با رمزی دوحرفی، اشاره

به نام نویسنده ی آن پاورقی کرده ایم؛ که ذکرآن

در اینجا بایسته است:



ح پ: شادروان حمید رضا پهلوی

ش ف: شـــادروان شهریار شفیق 

... / ... :استاد دکتر .............

ا ت:خود این جانب، احمد تفضلی



نیز لازم به ذکر است که نامه های محرمانه ای

که خوانندگان در ابتدای کتاب مشاهده می نمایند

توسط خود دکتر اقبال و یا شاهزاده حمید رضا،

دراختیار این جانب به رسم امانت قرار گرفته و

در کنار برگه های اصـل کتاب، نزد من موجود

می باشد؛ و آمـادگی دارم تا آنها را به محققان و

نویسندگان بـی طرفی که در تاریخ معاصرایران

به کنکـاش منصفانه می پردازند، عرضه کـنم یا

عکس متون اصلی آنها را دراختیار ایشان قــرار

بدهم. در پایان، توصیه ی این جانـب به اهل قلم

و نویسندگان تاریخ ایران -اعم از تاریخ باستانی

یا میانه ویا معاصر- این است که دست کم، یک

یا دو مرتبه این کتاب را با دقت بخوانند و سعـی

نداشته باشند که فوراً قلم تکـذیب و ناسزاگویی و

افترا و بدگویی را بر ما و بر این کتاب بی نظیر

به جریان اندازند؛ بلکه مانند خود این جانب -که

عمـری است در تاریخ ایران باستان، تحقیـقات و

آثاری را ارایه داده ام، و با این وجود، به خطایا

واشتباهات فراوان خود درآنها اذعان می کنم- با

چشم بی طرفی وانصاف، این کتاب را مورد نقد

و بررسی قرار دهند و اگر پی بردنـد که عمری

تابع دروغها و افسانه ها بوده اند، وحشت نکنند،

ومانـند این جانب - با کمال خونسردی - درمورد

اشتباهات خودشان و ریشه یابی آنها بیاندیـشـند و

نگـذارند که نونهالان و نوجوانان عزیز ایران ما

نیزمانند پدرانشان فریب تاریخ موهوم و دروغین

نیاکان چند هزارساله ی خود را بخورند. اگـرهم

این تاریخ را موهوم و دروغ ندانستند، دست کم،

در انتقال بسیاری از دانسته ها و پیـش فرض ها

و پندارهای تعصب آمـیز ایرانی، به نسل پس از

خود، کمال احتیاط وتردید را به عمل آورند؛ که:

به گِردِ دروغ آنکه گردد بسی

از او راست باور ندارد کسی!

احمد تفضلی - دی ماه١٣٧۵