۱۳۹۰-۰۴-۳۰

زبان فارسی، تجدد و تبلیغات دینی‬



زبان فارسی، تجدد و تبلیغات دینی

به روز شده: 15:42 گرينويچ - 15 مه 2011 - 25 اردیبهشت 1390


زبان روحانیان در دوره مشروطه، عربی‌آکند پر از واژه‌ها و مصطلحات الاهیاتی و فقهی بود و در نتیجه فهم آن برای عموم مردم دشوار است
روحانیان سنت‌گرا از آغاز نهضت مشروطیت، اقتدار خویش را در خطر دیدند.

رساله‌های مربوط به مشروطیت، ردیه‌نویسی‌ها بر کشف حجاب و ضرورت پوشش فقهی زنان، رساله‌های مربوط به اتحاد اسلام از دوران قاجار به این سو، به طور عمده به فارسی نوشته می‌شد تا میزان اثرگذاری آن بر توده‌ها تا حداکثر ممکن باشد.برای مقابله با کاهش نفوذ اجتماعی و سیاسی خود، از جمله کوشیدند بر خلاف گذشته روند فارسی‌نویسی را شتاب دهند.

از سوی دیگر، مهم‌ترین رساله‌ سیاسی – فقهی مدافع مشروطیت، یعنی تنبیه الامه و تنزیه المله، نوشته‌ میرزا محمد حسین نائینی به فارسی نوشته شد.
نثر فارسی نوشته‌های روحانیان در این دوره، یکسره بازتاب زبان رایج در میان حوزه‌های علمیه است؛ یعنی همان‌گونه که روحانیان به فارسی سخن می‌گفتند، درست به همان صورت می‌نوشتند و میان زبان گفتاری و نوشتاری آنان فاصله بسیاری نبود.
زبان روحانیان در این دوره، عربی‌آکند پر از واژه‌ها و مصطلحات الاهیاتی و فقهی است و در نتیجه برای عموم مردم دشواریاب است.
"
در آغاز دهه‌ سی، مهم‌ترین اثر فلسفی سنتی به زبان فارسی انتشار یافت: «اصول فلسفه و روش رئالیسم» نوشتهی محمد حسین طباطبایی با پاورقی و شرح مرتضی مطهری. این کتاب پاسخ آن دو متأله اسلامی بود به ایدئولوژی مارکسیسم"
ورود تلگراف به ایران در عهد ناصرالدین شاه قاجار، نقطه‌ عطف مهمی در تاریخ جدید روحانیت است. آنچه ما امروزه به نام نهاد مرجعیت و روحانیت می‌شناسیم بدون تلگراف مجال پیدایی نمی‌یافت.
تلگراف در سده‌ نوزدهم، مفهوم اجتهاد و تقلید را تغییر داد، مرجعیت را از قدرت دینی و اجتماعی محلی به اقتداری فرامرزی بدل و نقش سیاسی و اجتماعی روحانیان را پررنگ کرد.
در این دوره رابطه‌ مقلدان و مومنان با روحانیان افزایش پیدا کرد و سیل استفتاهای فارسی از مراجع عراق و ایران به راه افتاد و در نتیجه نیروی مداخله‌ی روحانیان را در زندگی روزمره‌ خصوصی و عمومی ایرانیان افزایش بخشید.

رونق گرفتن صنعت چاپ و نیز ظهور مطبوعات در سده‌ نوزدهم عوامل دیگری بودند که در عین متجدد کردن جامعه، نقش روحانیان و نیروهای سنتی جامعه را نیز افزایش دادند.
از دوران مشروطیت به این سو، روحانیان از جمله با خواندن روزنامه‌ها و مجله‌های فارسی و عربی خارج از ایران با اندیشه‌ها و فرهنگ دنیای جدید آشنا می‌شوند.
البته از همان هنگام، صرف خواندن روزنامه یا مجله برای یک روحانی قبیح و نکوهیده به شمار می‌آمد و روحانیانِ کنجکاو می‌کوشیدند این کار را پنهان از دیده‌ طلبه‌های دیگر انجام دهند.
شیخ ابراهیم زنجانی از روحانیان روشن‌بینِ دوران مشروطیت در خاطرات خود نوشته است: «اول تنبه من از خواندن حبل المتین کلکته و روزنامه‌ی پرورش مصر شد که از وضع جهان اشاراتی می‌کردند و ایران را بدبخت می‌شمردند و من در خلوت که آخوندی یا یک نفر عوام و مرید آگاه نشود، خوانده و پنهان می‌کردم. میرزا علی اصغرخان مشیرالممالک که به یک درجه قائل به ترقی و تمدن و اطلاعات بود، محرمانه یک جلد کتاب به من داد که سیاحت‌نامه‌ ابراهیم بیگ بود و گفت: «احدی مطلع نشود. این را یک نفر از حجاج در میان اشیاء سفر در وسط لحاف از مصر آورده و محرمانه به من هدیه کرده. این کتاب قاچاق و ممنوع است.»

فارسی‌نویسی جز برای تعلیم مسائل فقهی به عوام و «رساله‌ عملیه» یا «استفتا» برای روحانیان هم‌چنان کسر شأن به شمار می‌آمد
در این دوره، آثار فراوانی در نقد دین و روحیات و خصلت‌های جامعه‌ی دینی و نیز در دفاع از سنت دینی و نقد آرمان‌های مشروطیت به فارسی نوشته شد. اما تقریباً فارسی‌نویسی دینی همه بیرون از حوزه‌های علمیه صورت می‌گرفت.
فارسی‌نویسی جز برای تعلیم مسائل فقهی به عوام و «رساله‌ عملیه» یا «استفتا» برای روحانیان هم‌چنان کسر شأن به شمار می‌آمد.
حتی بیشتر روحانیانی که در خفا آثار جدید فارسی را می‌خواندند، می‌کوشیدند آشکارا بدان تظاهر نکنند.

احیای سنت دینی در عصر سکولاریزاسیون

رضاشاه پهلوی، همراه با تأسیس دولت مدرن در ایران، برنامه‌ عرفی‌کردن جامعه را آغاز کرد. بخشی از این برنامه، بریدن دست علمای شیعه‌ مقیم عراق از مداخله در امور سیاسی ایران و نیز ایجاد محدودیت برای روحانیت شیعه در ایران بود. ناسیونالیسم که به ایدئولوژی رسمی حکومت بدل شده بود، فرهنگ و تمدن ایران پیش از اسلام را احیا کرد و آن را در مقامی بالاتر از فرهنگ اسلامی نشاند.
حاصل کار، واکنش شدید جامعه‌ سنتی و حوزوی شیعی به سیاست‌های عرفی‌سازی اقتدارگرایانه پهلوی بود.
دوره‌ رضا شاه، عصر سرکوب روحانیت و در عین حال دوره‌ای است که در آن حوزه‌ تازه ‌بنیادِ علمیه‌ قم رشد و شکوفایی گرفت. به ویژه، دوره‌ محمدرضاشاه، زمانه‌ پر و بال گرفتن نهادها، بنیادها، حوزه‌ها، مسجدها، حسینیه‌ها، مهدیه‌ها، انجمن‌ها و محافل مذهبی شیعی در ایران است.
به ویژه پس از شهریور سال ۱۳۲۰ و انتقال سلطنت به محمدرضا شاه پهلوی، مطبوعات دینی در ایران شکوفا شد.
تنها نشریه‌ اسلامی باقی مانده از دوره‌ رضاشاه که پس از او تداوم یافت، «الاسلام»، به مدیریت محسن فقیه شیرازی بود. جدا از ای ن، نشریه‌هایی چون «انجمن تبلیغات اسلامی»، مجله‌ی هفتگی «نور دانش»، «آیین اسلام»، نشریه‌ هفتگی «وظیفه» و نشریه‌ی «مسلمین» از شمار مطبوعات دینی در فضای نسبتاً گریخته از استبداد پس از شهریور بیست بودند (بنگرید به رسول جعفریان، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی – سیاسی ایران از روی کارآمدن محمدرضاشاه پهلوی تا پیروزی انقلاب، خانه‌ی کتاب، تهران، چاپ نهم، ۱۳۸۷ )
گفتار دینی در مطبوعات یا کتاب‌های فارسی در این دوره، آشکارا متفاوت از پیش است. نویسندگان دینی که عموما یا سابقه‌ تحصیلات حوزوی دارند (شمار اندکی از آنان روحانی‌اند) یا از دانشگاه‌ رفته‌های مذهبی هستند، می‌کوشند نثر فارسی روزآمدتری را به کار گیرند و در برابر ایدئولوژی‌های زمانه، ناسیونالیسم، مارکسیسم، پوزیتیویسم و الحاد، به شکلی استدلالی‌تر و منطقی‌تر از اسلام دفاع کنند.
در این مطبوعات و کتاب‌ها، نضج و رشد نگرش علمی به اسلام و تلاش برای تفسیر علمی از قرآن و آموزه‌های اسلامی را می‌توان دید. کتاب مطهرات در اسلام، نوشته مهدی بازرگان که بعدها منتشر شد، یکی از پرآوازه‌ترین نوشته‌ها در ژانر «اسلام علمی» در ایران است.
وی در این کتاب می‌کوشد برای احکام فقهی در زمینه‌ طهارت و نجاست، توجیه‌ها و تبیین‌های علمی برسازد. در این دوره، باز هم از درون حوزه‌های علمیه کوشش چشم‌گیری برای ارتباط با مخاطب فارسی زبان جدا از قلمرو فقه و فتوا صورت نمی‌گیرد.


پس از شهریور سال ۱۳۲۰ و انتقال سلطنت به محمدرضا شاه پهلوی، مطبوعات دینی در ایران شکوفا شد
با این همه، برخی فقیهان به انتشار مجلات و کتاب‌های مذهبی فارسی خارج از حوزه کمک مالی می‌کنند و آن‌ها را ابزار مؤثر تبلیغ اسلام می‌دانند.
در آغاز دهه‌ سی، مهم‌ترین اثر فلسفی سنتی به زبان فارسی انتشار یافت: «اصول فلسفه و روش رئالیسم» نوشته‌ محمد حسین طباطبایی با پاورقی و شرح مرتضی مطهری.
این کتاب پاسخ آن دو متأله اسلامی بود به ایدئولوژی مارکسیسم، آن‌گونه که در نوشته‌های هواداران ایرانی آن بازتابیده بود؛ به ویژه نوشته‌های دکتر تقی ارانی، نظریه‌پرداز حزب توده‌ ایران و مقالات و نوشته‌های او از جمله «ماتریالیسم دیالکتیک» و «عرفان و اصول مادی».
مرتضی مطهری در پیش‌گفتار این کتاب در سال ۱۳۳۲ نوشت: «نشریات روزافزون فلسفی اخیر و توجه جوانان روشن‌فکر ما به آثار فلسفی دانشمندان اروپا که هر روز به صورت ترجمه یا مقاله و رساله در عالم مطبوعات ظاهر می‌شود و این خود نماینده‌ روح کنجکاو و حقیقت‌جوی این مردم است که از هزارها سال پیش سابقه دارد و از طرف دیگر انتشارات مجهز به تبلیغات سیاسی و حزبی فلسفه‌ مادی جدید (ماتریالیسم دیالکتیک) بیش از پیش حضرت معظم له (محمدحسین طباطبایی) را مصمم نمود که در راه مقصود خود گام بردارند... و ضمناً متذکر شدند که با آن‌که به زبان فارسی نوشته شده و سعی شده است حتی الامکان ساده باشد، برای فهم عمومی ثقیل است و احتیاج به توضیحاتی دارد».
کار نوشتن این توضیحات به عهده‌ مرتضی مطهری می‌افتد و سرانجام کتاب در پنج جلد (بخشی بدون پاروقی‌های مرتضی مطهری) منتشر می‌شود.

رویکرد فارسی‌نویسی در درون حوزه

مکتب اسلام، نخستین مجله‌‌ای است که به زبان فارسی از درون حوزه‌ علمیه‌ قم در سال ۱۳۳۷ نشر می‌یابد. به ویژه پس از درگذشت آیت الله محمد حسین بروجردی در سال ۱۳۴۱ موسسه‌های مذهبی نیرومندی مانند دارالتبلیغ اسلامی در این حوزه تأسیس می‌شود و نقش پلی میان روحانیت و جهان اندیشه‌های تازه را بازی می‌کند.
"
در حوزه‌ نجف، دانش‌آموختگان قم به دلیل بی‌بهره بودن از آموزش جدی ادبیات عربی به چشم فروتری نگریسته می‌شدند و فقه آن‌ها را در مقام پایین‌تری می‌دانستند. هم‌چنین طلبه‌های دانش‌آموخته در مشهد، طلبه‌های قم را در ادبیات ضعیف و در نتیجه در استنباط احکام شرعی در مرتبه‌ای پایین‌تر از خود می‌دیدند"
روحانیان بسیاری چون محمد مجتهد شبستری، ناصر مکارم شیرازی، جعفر سبحانی، علی حجتی کرمانی و موسی صدر به زبان فارسی در مکتب اسلام و سپس در نشریه‌های فارسی زبان مذهبی دیگر می‌نویسند.
با آن‌که در حوزه هیچ برنامه‌ای برای آموزش زبان و ادبیات فارسی وجود ندارد، روحانیان جوان می‌کوشند، خودساخته، توانایی خود را برای به کارگیری زبان روزآمد فارسی بالا ببرند و به نثر فصیح و شیوای فارسی روز تبلیغ مذهبی کنند و با امواج «بی‌دینی» و «بی‌بند و باری اخلاقی» بستیزند.

سنت خاورشناسی و روشن‌فکری دینی

اگر مشروطیت دو نهاد آموزش و دادگستری را از دست روحانیت گرفت، عمدتاً از دهه‌های سی و چهل خورشیدی به این سو، خاورشناسان فرنگی و روشن‌فکران دینی ایرانی و عرب انحصار تولید فکر دینی را از روحانیان گرفتند.
از این دوره به بعد، موجی تازه از نوشته‌های خاورشناسان، رهبران فکری و سیاسی اخوان المسلمین مصر و پاکستان و نیز نویسندگان تاریخی - مذهبی عرب به زبان فارسی به راه افتاد. مترجمان مذهبی این دوره، نقشی بنیادی در پرورش زبان دینی فارسی جدید گزاردند.
از جانب دیگر، شماری روشنفکران دینی ایرانی چون علی شریعتی که در نثر فارسی صاحب سبک بودند، با اقبال بلند خود نفوذ اجتماعی گسترده‌ای در جامعه‌ی دین‌داران یافتند و به ویژه طبقات متوسط شهری و تحصیل‌کرده‌ی جامعه را به سوی خود جذب کردند.
این روشنفکران نه تنها در ایدئولوژیک کردن گفتار دینی روحانیت، بلکه در شیوه‌ فارسی‌نویسی آنان اثری ژرف نهادند. به ویژه نثر حماسی و سیاسی تند و تیز کسانی چون علی شریعتی و جلال آل احمد مقلدان بسیاری در میان طلبه‌های جوان پیدا کرد و حتا در طرز خطابه‌ی آنان اثر نهاد. نثر حماسی مذهبی البته منحصر به روشن‌فکران دینی نبود.
روحانیانی مانند محمدرضا حکیمی (که لباس روحانی نمی‌پوشید) نیز در پرورش نثر حماسی – مذهبی فارسی جدید اثر گذاشتند.

جایگاه ادبیات در حوزه‌های علمیه

در دوران جدید، ادبیات در حوزه‌های علمیه جایگاهِ واحدی نداشته است. در حوزه‌های علمیه‌ نجف و مشهد، ادبیات عرب به طوری کلی اهمیت بیشتری نسبت به حوزه‌ علمیه‌ قم داشت.
در قم استادانی که به تدریس ادبیات عرب به طور تخصصی بپردازند، اندک و میان‌پایه بودند؛ در حالی که در حوزه‌های علمیه‌ مشهد و نجف، استادان بلندپایه‌ نام‌داری به طور خاص ادبیات عرب، از صرف و نحو گرفته تا معانی و بیان و بدیع، تدریس می‌کردند.
"
تا سال پیروزی انقلاب، گفتار فقهی- کلامی اهل حوزه، کمابیش تأثیر عمده‌ای از زبان فارسی نپذیرفت، در حالی که گفتار دینی در جامعه‌ی ایران – بیرون از حوزه- به یُمن نوشته‌های کسانی چون مهدی بازرگان، علی شریعتی، مرتضی مطهری، نعمت الله صالحی نجف آبادی و ده‌ها نویسنده و مترجم دیگر، تحولی بنیادی یافت"
در حوزه‌ نجف، دانش‌آموختگان قم به دلیل بی‌بهره بودن از آموزش جدی ادبیات عربی به چشم فروتری نگریسته می‌شدند و فقه آن‌ها را در مقام پایین‌تری می‌دانستند.
هم‌چنین طلبه‌های دانش‌آموخته در مشهد، طلبه‌های قم را در ادبیات ضعیف و در نتیجه در استنباط احکام شرعی در مرتبه‌ای پایین‌تر از خود می‌دیدند.
اما رواج و قدر ادبیات در مشهد به ادبیات عربی محدود نبود. خراسان که مهد کهن ادبیات فارسی به شمار می‌رود، در دوران جدید نیز یکی از کانون‌های مهم پرورش و آفرینش ادبی بود.
بسیاری از استادان ادبیات عرب در ادبیات فارسی نیز چیرگی داشتند.
ادیب نیشابوری اول و ادیب نیشابوری دوم – دو استاد نامدار ادبیات در حوزه‌ علمیه‌ی مشهد - استادان برجسته‌ای را در ادبیات فارسی تربیت کردند: از بدیع الزمان فروزانفر، محمد پروین گنابادی، محمد تقی مدرس رضوی، ملک الشعرای بهار گرفته تا محمدرضا شفیعی کدکنی، احمد مهدوی دامغانی، علی موسوی گرماروی و مهدی محقق.
اما طلبه‌هایی که در مکتب این دو ادیب در ادبیات فارسی چیرگی یافتند، حوزه و کار روحانی‌گری را ترک گفتند و به تدریس در دانشگاه‌ها پرداختند. تخصص یافتن در ادبیات فارسی چندان به کار یک روحانی نمی‌آمد.

نقش زبان در ذهن دینی پیش از انقلاب

در سال‌های پیش از انقلاب، حوزه علمیه آشکارا به دو بخش جوان-انقلابی و سنتی تقسیم شده بود. برای بخش نخست که می‌کوشید آموزه‌ی حکومت اسلامی و انقلاب سیاسی را رواج دهد، زبان فارسی تقریباً رام‌شده بود و ابزاری کارآمد در خطابه و نوشتار به شمار می‌رفت.

با آن‌که در حوزه هیچ برنامه‌ای برای آموزش زبان و ادبیات فارسی وجود ندارد، روحانیان جوان می‌کوشند، خودساخته، توانایی خود را برای به کارگیری زبان روزآمد فارسی بالا ببرند
اما بخش سنتی جدا از استفاده‌ محدود زبان فارسی برای تبلیغ و مخاطبان عوام، هم‌چنان این زبان را بیگانه می‌انگاشت و تولید اصلی علمِ حوزوی را به زبان عربی موجه و مقبول می‌دانست.
زبان فارسی مذهبی یا قلمرو متدینانی بود که مقبول روحانیت بودند اما مخاطبان آنان عوام بودند یا زبان روشنفکران دینی که از نظر عموم روحانیان سنتی افکاری بدعت‌آمیز داشتند.
کمتر کسی از روحانیان سنتی نوشته‌های فارسی مذهبی را به قصد آموختن اندیشه یا ایده‌ای جدید در زمینه‌ مذهب می‌خواند. در حالی که کتاب‌های عربی برای آنان سرزمینی آشنا و آرامش‌آور بود، گستره‌ نوشته‌های فارسی همواره با احتیاط نگریسته می‌شد؛ زیرا شبهات دینی در این عصر، دیگر نه در نوشته‌های عربی که از راه نوشته‌های فارسی ظهور می‌کرد.
تا سال پیروزی انقلاب، گفتار فقهی- کلامی اشیدا کند که گفتار عرفی و غیرمذهبی در شعر یا نثر یافت.
شعر و نثر فارسی در دهه‌های پیش از انقلاب بر حوزه‌های علمیه اثری مستقیم نداشت؛ تنها رد پای تأثیر آن را در سبک برخی نویسندگان مذهبی بیرون از حوزه می‌توان پی گرفت.