فارسی در پاکستان؛ از سرود ملی تا شرافت فرهنگی
به روز شده: 11:48 گرينويچ - سه شنبه 10 مه 2011 - 20 اردیبهشت 1390
اینجا محلی است برای توشیح مطالب جالب از سایتها و وبلاگهای دیگر................................... توشیحی اغراق آمیز در انتقاد و توصیفات
"در آغاز دهه سی، مهمترین اثر فلسفی سنتی به زبان فارسی انتشار یافت: «اصول فلسفه و روش رئالیسم» نوشتهی محمد حسین طباطبایی با پاورقی و شرح مرتضی مطهری. این کتاب پاسخ آن دو متأله اسلامی بود به ایدئولوژی مارکسیسم"
سیر تاریخی حقوق زن در قوانین موضوعه ایران - جلیل قنواتی
هرجا که پیام خداوند، بدرستی دریافت یا اعمال نشده، زنان مورد ستم بودهاند. در مغرب و مشرق در جوامع دور از تعالیم انبیأ(ع)، شاهد این ظلم و جور بوده و هستیم.
«در رم، پدر خانواده، حق داشته به حیات هریک از اعضای خانواده مخصوصاً زن خود خاتمه دهد و ناچار نبود به هیچیک از مقامات رسمی و عمومی، در خصوص تصمیمی که گرفته توضیحی داده یا دلیلی ذکر کند. در خانوادههای رومی، قرابت و خویشاوندی رسمی و حقوقی جز بین مرد با مرد، معنا نداشت و بین زن با مرد یا زن با زن خویشاوندی حقوقی وجود نداشت.»(1) «میراث پدر فقط به پسرانی میرسید که فرزند حقوقی او بودهاند و عموم دختران و پسرانی که اخراج یا آزاد میشدند و نیز زن متوفی حقی در میراث نداشتند.»(2)
پیش از اسلام، همچنین در انتخاب شوهر نیز به هیچ وجه نظر زن، دخیل نبوده و دختر بدون چون و چرا باید تسلیم میشد. زنجیرهائی که بر دست و بال زن بسته بود، بدست اسلام، در 14 قرن قبل شکست. حال آنکه مغرب زمین در همین سه قرن اخیر، بتدریج متوجه ابتدائیترین حقوق زن شده است:
«از قرن هفده و هجده به بعد در زمینه مسائل اجتماعی، توجه به حقوق بشر در غرب شکل گرفت. از اصول اساسی آن این بود که انسان بالفطره و به فرمان خلقت و طبیعت، واجد یک سلسله حقوق و آزادیهاست که نمیتوان از فرد یا قومی سلب کرد.»(3)
اما در عکسالعملی افراطی به مظلومیت زن در اروپا، طرفداران فمینیزم، آزادی مطلق زن و تساوی همه جانبه او را با مرد، متمم حقوق بشر دانسته و مدعی شدند همة مشکلات خانوادگی، ناشی از عدم آزادی زنان و عدم تساوی مطلق در حقوق با مردان است و با تأمین این جهت، همة مشکلات او یکجا حل میشود.
در مشرق زمین نیز جایگاه زن از این بهتر نبود. در جامعهای مثل عربستان قبل از اسلام، زن بدترین موقعیت اجتماعی را دارابوده است. در زمانی که در شرق و غرب، میان ملتهایی چون روم، یونان، ایران و هند، از اطلاق عنوان «انسان» بر زن، دریغ میکردند و با او معاملة مملوک یا بندة زر خرید میشد، جای تعجب نیست که در عربستانِ جاهلی دختران بیگناه زندهبهگور شوند و دختران در نظر پدران، و زنان در نظر شوهران، موجوداتی ضعیف و بیقیمت یا شیء قابل تملک و قابل معامله باشند.
«در ایران قبل از اسلام نیز زنان، شخصیت اجتماعی و صلاحیت معاملات حقوقی نداشتهاند و رأی مرد دربارة آنها نافذ بوده است. زنان، حق رأی و اختیار و تشخیص خیر و شر در زندگی خود نداشته و نفوذ مطلقالعنان مرد، طاقتفرسا بوده است.»(4)
اما با ظهور اسلام، نگرش به زن و حقوق او متحول شد. ابتدا در جامعه جاهل عربستان که دختران معصوم به عنوان مایههای شرمندگی، زنده به زیر خاک میشدند و زن مانند اموال، به ورثه میرسید اسلام، زنان را مایة مودت و رحمت، معرفی کرد و سپس این فرهنگ به احیأ حقوق و کرامت زن در سطح جهان دامن زد.
و من آیاته ان خَلَق لکم من انفسکم ازواجاً لتسکنُوا الیها و جعلَ بینکم مودةً و رحمةً. (سوره آیة)
ملاحظه میشود که در اسلام، کشتن و هرگونه آزار و توهین به دختران ممنوع میشود و احترام به دختران و زنان سفارش میگردد و رابطه زن و مرد را براساس محبت و مودت، نه رقابت و نه مالکیت و ربوبیت، قرار میدهد. چنین نگرشی، دیدگاهها را بتدریج نسبت به زن تغییر میدهد و زن را در جایگاه واقعیاش مینشاند. در ایران بعد از اسلام نیز تلقی جامعه نسبت به زن دگرگون میشود و حقوق و موقعیت زن تغییر مییابد. پس از اسلام، مقررات نکاح، ازدواج با محارم، میراث زن، طلاق، مشارکت زن در امور اجتماعی و اقتصادی همگی دچار تحول بنفع زنان شده و زن به عنوان عضوی اصیل از جامعه، حق مشارکت اجتماعی، اقتصادی و سیاسی در تعیین سرنوشت خود را مییابد. این تغییر را بویژه در «دوره قانونگذاری» میتوان مشاهده کرد.
تلاش این مقاله نیز همین است که سیر تحول تاریخی حقوق زن را در دوره قانونگذاری بررسی کند:
نگاه قراردادها، میثاقها و معاهدات بینالمللی به مسئله، مبتنی بر نگرش خاصی به انسان و جهان است. با توجه به مبانی فلسفی که زیربنای میثاقها و معاهدات مزبور است، زن و مرد - البته بر روی کاغذ و طبق ادعأ - از هر جهت و در همة حقوق، بطور کلی مساوی بلکه مشابه فرض میشوند. به این جهت و تحت تأثیر جنبشهای فمینیستی، «حقوق زن» در سطح بینالمللی در قالب چنین پیمانهایی مطرح شده است. اما اسلام، مجموعهای از مقررات و قواعد را برای تنظیم روابط انسانها وضع کرده و به زن و مرد بهعنوان رقیب یکدیگر نگاه نکرده است. احکام و قوانین الهی، مشترک بین انسانهاست و موضوع این قوانین، انسان است، اگرچه در مواردی، موضوع حکم، خصوصیت ویژهای در انسان باشد. اسلام، زن را یکبار جدا از خانواده و یکبار در خانواده و به عنوان عضوی مؤثر برای تکامل جامعه، مورد توجه قرارداده و اگر گاه تفاوتی در برخی حقوق به چشم میخورد ناشی از نگاه اسلام به انسان و تکامل جامعه بطورکلی است. اسلام قبل از مرد یا زن، به انسان توجه کرده و در این زمینه تفاوتی قائل نشده و نظام حقوقی خود را با این نگرش تنظیم کرده است لذا در اغلب حقوق و وظائف، مرد و زن یکسانند.
با توجه به چنین نگرشی، دیدگاههای لیبرالیستی و مادی حاکم بر کنوانسیونهای بینالمللی نمیتواند بطور مطلق، مورد پذیرش اسلام باشد. حقوق ایران نیز که تحت تأثیر حقوق اسلام با گرایش فقه امامیه است بیش از اینکه به حقوق زن یا مرد توجه کند، به حقوق آنها در چارچوب خانواده نگاه کرده است. زیرا در خارج از خانواده که در آن نوعی تقسیم کار و اختیارات، ضروری بوده است، زن و مرد، در سایر موارد حقوق یکسانی دارند و نیازی به بررسی حقوق یا وظائف زنانه و مردانه نبوده است بدانجهت که تفاوتی در میان نیست.
قوانین حمایت از حقوق زنان در ایران
اینک سیر تحول قوانین و مقررات داخلی در این زمینه را در قانون اساسی و قوانین عادی بررسی میکنیم. در قلمرو قوانین عادی، تأکید ما بر قانون ازدواج مصوب 1310 ، قانون مدنی مصوب 1313 و قانون حمایت از خانواده و برخی قوانین مصوب پس از پیروزی انقلاب اسلامی خواهد بود:
چرا قبله مسلمانان از بیت المقدس به کعبه تغییر کرد؟
تاریخ - پانزدهم رجب، در تاریخ اسلام سالروز تغییر قبله مسلمانان از بیت المقدس به خانه کعبه است. مسجد الاقصی به گواه تاریخ نویسان دومین مسجد ساخته شده بر روی زمین پس از بیت الله الحرام محسوب می شود.
این واقعه ارزشمند که در سال دوم هجری قمری اتفاق افتاد، نقش به سزایی در بازیابی هویت و استقلال مسلمانان داشت و آنان را در رسیدن به آرمان های بلند الهی و فتح قله های فضیلت ثابت قدم و دشمنان را از رسیدن به هدف های شوم خود ناامید کرد.
قبله، نماد توحید و جهت و نشانه اسلام و ادیان توحیدی است که ادیان الهی را از دیگر آیین ها جدا می کند و به عبادت های آدمی رنگ خدایی می دهد. خداوند برای هر امتی از امت های پیشین، قبله مخصوصی تعیین کرده است تا به هنگام نیاز و نیایش، به سوی او متوجه شوند و از توجهات انحرافی در امان بمانند.
نخستین قبله
بیت المقدس، یکی از مقدس ترین مکان هایی است که خاستگاه بسیاری از پیامبران بزرگ الهی بوده است و در ادبیات اسلامی نیز جایگاه ویژه ای دارد.
با توجه به موقعیت ممتاز و شرافت بیت المقدس، پیامبر گرامی اسلام پس از مبعوث شدن به نبوت، مدت سیزده سال در شهر مقدس مکه به سوی آن نماز خواند.
حضرت پس از مهاجرت از شهر مکه به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی، به روش خود ادامه داد و تا مدت ها نماز خود را به سوی قبله یهودیان (بیت المقدس) می خواند. این کار تا میانه های ماه رجب سال دوم هجری ادامه داشت.
مسجد الاقصی را باید یکی از مقدس ترین اماکن اسلامی برای مسلمانان جهان توصیف کرد. این مسجد اولین قبله مسلمانان جایی که در دوران پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد مصطفی(ص) ایشان به سوی این مسجد به اذن خداوند نماز بپا می داشتند و همچنین سومین حرم شریف پس از مسجد الحرام و مسجد النبی در مکه و مدینه است . مسجد الاقصی به گواه تاریخ نویسان دومین مسجد ساخته شده بر روی زمین پس از بیت الله الحرام محسوب می شود. نقل است که " حضرت آدم (علیه السلام) آنرا ساخته وزیر بنای آنرا چهل سال پس از ساختن بیت الله الحرام بنا به دستور خداوند نهاده است.
بنابراین صرف نظر از اعتقادات دینی ما مسلمانان ، قدمت ساخت این مسجد به بیش از یکهزار سال نیز سبب توجه جهانی به این مسجد خواهد بود.
در قرآن مجید آمده است " سبحان الذی اسرى بعبده لیلاً من المسجد الحرام الى المسجد الاقصى الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا إنه هو السمیع البصیر".
بهانه جویی یهودیان
با تشکیل حکومت اسلامی و رشد مسلمانان در مدینه، ترس و وحشت امت یهود را فرا گرفت؛ زیرا پیشرفت های روزافزون مسلمانان، نشان می داد آیین اسلام، در اندک زمانی سراسر شبه جزیره عربستان را خواهد گرفت و قدرت و آیین یهود را از بین خواهد برد. به همین علت، کارشکنی یهودیان آغاز شد. آنان از راه های گوناگون، مسلمانان و شخص پیامبر اسلام را مورد آزار و بی مهری خود قرار می دادند. یهودیان با طرح مسئله قبله، مسلمانان را سرزنش می کردند و می گفتند: «محمد صلی الله علیه و آله مدعی است دارای آیین مستقلی است و آیین و شریعت او، آیین های گذشته را نسخ می کند، در صورتی که هنوز قبله مستقلی ندارد و از قبله یهودیان پیروی می کند».
این سخنان برای پیامبر اسلام ناگوار بود و حضرت را ناراحت می کرد.
دو اشکال بر داستان ابراهیم (ع) در قرآن وارد نموده اند:
اول، اشکالى است که بعضى از خاورشناسان کرده و گفته اند: قرآن کریم در سوره هایى که در مکه نازل شده متعرض خصوصیات ابراهیم و اسماعیل (علیهما السلام ) نشده، و از آن دو مانند سایر انبیاء به طور اجمال اسم برده، و تنها بیان کرده که آن دو بزرگوار مانند سایر انبیا (علیهم السلام ) داراى دین توحید بوده مردم را بیم مى داده و به سوى خدا دعوت مى کرده اند، و اما بنا کردن کعبه و به دیدن اسماعیل رفتن و اینکه این دو بزرگوار، عرب را به دین فطرت و ملت حنیف دعوت کرده اند، هیچیک در این گونه سوره ها وارد نشده.
و لیکن در سوره هاى غیر مکى از قبیل ((بقره )) و ((حج )) و امثال آن این جزئیات ذکر شده و پیوند پدر و فرزندى میان آن دو و پدر عرب بودن و تشریع دین اسلام و بناى کعبه به دست ایشان خاطر نشان شده است. سر این اختلاف این است که محمد (ص) تا چندى که در مکه به سر مى برد با یهودیها میانه بدى نداشت، بلکه تا حدى به آنها اعتماد هم داشت، و لیکن وقتى به مدینه مهاجرت نمود و با دشمنى شدید و ریشه دار یهود مواجه گردید چارهاى جز این ندید که از غیر یهود استمداد جسته و به کمک آنان خود را از شر یهود محفوظ بدارد، اینجا بود که هوش سرشار خدادادیش او را به این نقشه راهنمایى کرد که به منظور همدست ساختن مشرکین عرب ابراهیم (علیه السلام ) را که بنیانگذار دین توحید است پدر عرب نامیده و حتى شجره خود را به او منتهى کند، و به همین منظور و براى نجات از شر مردم مکه که بیش از هر مردم دیگرى فکر او را به خود مشغول کرده بودند بانى خانه مقدس آنان یعنى کعبه را ابراهیم نامیده و از این راه مردم آن شهر را هم با خود موافق نمود.
پاسخ اشکال
صاحبان این اشکال با این نسبتهایى که به کتاب عزیز خدا داده آبرویى براى خود باقى نگذاشته اند، براى اینکه قرآن کریم با شهرت جهانیى که دارد حقانیتش بر هیچ شرقى و غربى پوشیده نیست، مگر کسى از معارف آن بى خبر باشد، و بخواهد با نداشتن اهلیت در باره چیزى قضاوت کند، وگرنه هیچ دانشمند متدبرى نیست که قرآن را دیده باشد و آن را مشتمل بر کوچکترین خلاف واقعى بداند. آرى، همه چه شرقى و چه غربى اعتراف دارند بر اینکه قرآن نه با مشرکین مداهنه و سازش نموده، نه با یهود و نه با نصارا و نه با هیچ ملتى دیگر، و در این باب هیچ فرقى بین لحن سوره هاى مکى آن و لحن سوره هاى مدنیاش نیست،
كعبه در قرآن سه نام دارد: 1) كعبه: در وجه اين تسميه گويند. كه اين نام دلالت بر برجستگى و علو مىكند. به برآمدگى روى پا نيز «كعب»گويند زيرا بر مچ پا علو و اشراف دارد و چون اين خانه شريف ترين خانهها بر روى زمين است كعبه نام گرفت. 2) مسجد الحرام: به نظر برخى مانند قتاده مقصود از مسجدالحرام حرم است كه بر مسجد احاطه دارد(تفسيركشاف ج2 ص437 و تفسير فخر رازى ج20 ص146) . 3) بيتالعتيق: وجه تسميه آن اين است كه «عتق»به معناى آزاد و رها ساختن است و خداوند اين خانه را از قيدتملك هر آفريدهاى رها ساختهاست . نيز مىگويند: اين خانه عتيق خوانده مىشود از آن رو كه خداى تعالى زائران آنرا از آتش دوزخ رها و آزاد ساخته است. در بعضى از روايات آمده است كه چون آدم به زمين فرود آمداز وحشت شكايت كرد خداى تعالى او را به ساختنكعبه و طواف آن فرمان داد و تا روزگار نوح(ع) آن خانه بر جاى بود وهنگامى كه پروردگار جهان طوفان فرستاد خانه راتا آسمان هفتم بالا برد و در مقابل موضع كعبه قرار داد و فرشتگان كنار آن خانه به عبادت مىپرداختند و هر روز هفتادهزار فرشته بر آن در مىآورند. بعد از طوفان موضع كعبه ويران شد و پنهان ماند تا خداى سبحان جبرئيل را به سوىابراهيم(ع) فرستاد و او را به جاى آن. راهنمائى كرد و فرمان داد تا آن خانه را بنا كند.(تاريخ مكه دكتر محمد هادىامينى ترجمه مهدى آخوندى ص17). در سال 1039 ه . ق . بناى كعبه بر اثر سيل ويران و در سال 1040 توسطسلطان مراد تجديد بنا گرديد. تاريخ تجديد بناى كعبه در ضمن اشعارى چنين آمده: «كعبه درخشان و تابان را ده نفر بناكردهاند كه نام آنان چنين است: فرشتگان الهى آدم و فرزندانش ابراهيم خليل عمالقه جرهم قصى ابن زبير حجاج وآخرين آنان از عثمانيان مراد است» (همان مدرك ها ص112) ليكن مدارك تاريخى ديگرى تجديد بناى آن را به فقيهشهيد ميرزين العابدين حسينى كاشانى منسوب مىدانند. توضيج بيشتر: كعبه در طول تاريخ بارها دچار آسيب شده و از نو ساخته شده است. اولين كسي كه كعبه را ساخت حضرت آدم بود. پس از حضرت آدم توسط پسر حضرت آدم شيث مرمت شد. پس از سال ها كعبه تخريب شد و حضرت ابراهيم آن را از نو ساخت. پس از آن كعبه آسيب ديد و قصي بن كلاب جد چهارم پيامبر آن را تعمير كرد. در آن زمان كه پيامبر اسلام 35 سال داشتند، كعبه را سيل از بين برد و دوباره از نوساخته شد و پيامبر اسلام حجرالاسود را نصب كرد. در سال 63 در اثر حمله نيروهاي يزيدي كعبه آسيب ديد و در سال 64 خرابي ها و آسيب هاي رسيده به كعبه را تعمير كردند. در سال 73 هجري قمري در زمان حجاج در پي حمله نيروهاي حجاج براي سركوبي عبدالله بن زبير كعبه تخريب شد و به دستور عبدالملك كعبه از نو ساخته شد و حجرالاسود را امام سجاد(ع) نصب كرد (حجر الاسود، نوشته ميرزا محمد كاظميني، ص 51 به بعد). در اين تحولات و تخريب ها حجرالاسود و مقام ابراهيم را حفظ مي كردند و اگر گم مي شدند آنها را پيدا مي كردند وگرنه مصالح ساختماني معمولي كعبه بارها عوض شده است. براي آگاهي بيشتر ر.ك: آثار اسلامي مكه و مدينه، جعفريان.
تشكیل قومی به نام بنی اسرائیل به پیش از حضرت موسی كلیمالله و به ایام حضرت ابراهیم (حدود 3750 سال پیش) باز میگردد. حضرت ابراهیم در شهر اور در نزدیکی رود فرات در بابل آن زمان به دنیا آمد و در آغاز ابرام نام داشت. او فرزند تارخ بود که از طریق بت فروشی امرار معاش می کرد. ابرام از بدو طفولیت بت پرستی پدرش را زیر سوال می برد و در جستجوی حقیقت بود. او سرانجام به این باور رسید که همه کائنات مخلوق یک خالق یکتا است و شروع به آموزش اعتقاداتش به دیگران کرد.
ابرام تلاش کرد پدرش را از بت پرستی بازدارد. یک روز که در دکان پدر تنها بود، تبر را برداشت و همه بتها را به جز بزرگترین آنها در هم شکست و سپس تبر را به گردن بت بزرگ آویخت. وقتی پدرش در بازگشت با این صحنه مواجه شد و از ابرام پرسید که چه رخ داده است، ابرام گفت: "بتها به جان هم افتادند و بت بزرگ بقیه را در هم شکست." پدرش گفت: "مسخره بازی بس است. این بت ها زنده نیستند و قدرتی ندارند و کاری از دستشان بر نمی آید" و ابرام پاسخ داد: "پس چرا آنها را می پرستی؟"
سرانجام خالق یکتایی که ابرام می پرستید او را فراخواند و به او پیشنهادی عرضه کرد: اگر او خانه و کاشانه را ترک کند، خداوند برایش ملتی بزرگ ایجاد خواهد کرد و او را برکت خواهد داد. ابرام به خواست خداوند لبیک گفت و به این ترتیب میثاق میان خداوند و قوم یهود شکل گرفت. این میثاق در دین یهود اهمیتی بنیادین دارد، چرا که یهودیان معتقدند پیمانی با خداوند دارند که شامل حقوق و وظایفی از سوی دو طرف این پیمان است. با گذشت زمان شرایط این پیمان روشن تر گردید و سرانجام تورات از سوی خداوند نازل شد. ابرام برای اثبات این که درخور این میثاق است باید ده آزمایش ایمان را پشت سر می گذاشت که ترک خانه و کاشانه یکی از آنها بود.
نگرانی ابرام این بود که به رغم بالارفتن سن و سالش از فرزندی برخوردار نبود. همسر محبوبش سارای می دانست که از سن بارداری گذشته است و لذا کنیزش هاجر را به عنوان همسر به ابرام عرضه کرد. بنا بر روایات، هاجر از دختران فرعون بود که در زمانی که او در مصر کار می کرد به وی داده شده بود. هاجر برای ابراهیم یک پسر آورد که اسماعیل نام داشت و هم مسلمانان و هم یهودیان او را جد بزرگ همه اعراب می دانند.
مقاله به معرفی روپرت مرداک و کارها و فعالیتهای وی در عرصه تجارت رسانهای می پردازد. همچنین هدف این مقاله ارائه دید کلی در مورد شرکت رسانهای نیوزکورپ از ابتدای تاسیس آن تا سال 2007 میلادی و مجموعه اقدامات و ماموریتهای این شرکت است.
مقدمهبه نظر میرسد درقرن بیست و یکم رسانهها بیش از گذشته مهمتر و نقش آفرینتر شدهاند. آنها با در پیش گرفتن رویکرد جدید دیجیتالی وتعاملی و هم به لحاظ تنوع و قدرت ارتباطی بیشتر و گستردهتر با ساختارهای جدیدی ظاهر شدهاند. بسیاری از آنها با داشتن تکنولوژیهای نوین بعنوان بازیگران بینالمللی شناخته میشوند بسیاری دیگر در دست تنها چند مالک، انحصارهای جدیدی را آفریدهاند.غولهای رسانهای مخصوصاً درنظام سرمایهداری غربی، به رسانهها بهعنوان کسب وکار آزاد و صنایع سودآور و به مخاطب به مثابه مشتریان مینگرند که مدام باید مصرف کننده کالاهایشان باشد. هرچه مشتری بیشتر، آگهی بیشتر و سود بیشتر خواهد بود. این مسایل، مباحث نوینی را درشناسایی رسانهها گشودهاند: انحصار، یکدست شدن محتوا، بازاری شدن محتوا و مخاطب و ادغام و...رسانههای متنوع و گسترده بینالمللی تنها در دست چند مالک، نظامهای رسانهای را به چالش میکشند. دراین بین شناسایی یکی از غولهای رسانهای که توانسته در کمتر از نیم قرن از یک بنگاه روزنامه به یک امپراتوری عظیم رسانههای الکترونیکی وتعاملی دست یابد و آشنایی با مدیری که با ذکاوت و مدیریت خاص از گردانندگان دهکده جهانی باشد، می تواند برای تصمیمگیری آینده رسانه کشورها تاثیرگذارباشد.
وبلاگ تخصصي حقوق ايران
خبرگزاري فارس: قوانين ايران در زمينه حقوق زن به مقدار زيادي، مبتني بر فقه اسلام با گرايش مذهب اماميه است. در نظام حقوقي اسلام، مخاطبين احكام و قوانين انسانها هستند و مقررات ديني اختصاصي به مرد يا زن ندارد.-2 قوانين "خانواده "قانون مدني در زمينه حقوق خانواده، كوشيده است از فقه اماميه پيروي كند، فقهي كه تنها حقوق و قانون خشك نيست بلكه آميزهاي از حقوق و اخلاق است و بلحاظ تمام وضعيتهاي روحي و جسمي اعضاي خانواده وضع شده است."در مورد خانواده باظرافتهاي خاص آن تنها مقرراتي ميتواند كارايي داشته باشد كه دو عنصر اخلاق و حقوق را در هم آميخته و براي تنظيم امور خانواده باتوجه به آن دو عامل، مقرراتي را جعل كند. بنابراين بايد براي يافتن قواعد حاكم بر روابط خانوادگي در كنار كاوشهاي حقوقي از جامعه شناسي خانواده نيز ياري بخواهند، در تفسير قواعد، آرمانهاي مذهبي و انساني را از عوامل مؤثر شمارند، زيرا استحكام خانواده بر پاية همين سنتها و آرمانها نهاده شده است و ريشه بسياري از قواعد در آنها نهفته است. باتوجه به اين مطلب ميتوان گفت حقوق خانواده، رنگ و چهرة ديگر دارد و جنبة انساني و عاطفي آن بر سيماي منطقي قواعد، غلبه دارد و همهجا سايه افكنده است. "(6)با ناديده گرفتن اين مهم نهتنها نميتوان در جهت استحكام خانواده به عنوان مهمترين هسته اجتماع قدمي برداشت بلكه زمينه تضعيف آن نيز فراهم ميآيد."قوانيني را كه با اعماض از آنچه گفته شد تنظيم شده است جاي نكوهش دارد. به عنوان مثال، زير فشار نيروهاي پنهان و آشكار پارهاي از گروهها، قواعدحاكم بر خانواده دگرگون شد و ناتواني مجالس قانونگذاري باعث گرديد تا در سال 1346 و 1353 قوانين طلاق و نكاح و بخشي از قواعد ولايت يكسره تغيير كند ... دولت از اين اقدام خوشنود مينمود، زيرا به قصر ملكوت و پايگاه ملي رخنه ميكردميخواست نظم خويش را جانشين سنت و اخلاق كند و توفيق در اين راه حتي به بهاي واژگون گردن اين قلعه ميارزيد. جمعي از كوته نظران شادمانه زمزمه ميكردند كه سرانجام "اجتماعي شدن " حقوق به خانوادهها نيز كشيده شد و زورگوييهاي فردي جاي خود را به "عدالت خواهي " داد. اقليتي نيز پيروزي خود را جشن گرفتند كه نيروي اهريمني سنتها را شكستيم و آنچه را ميخواستيم بر جايش نشانديم. ولي آنچه بر جاي ماند بالا رفتن آمار طلاق، فزوني يافتن كودكان بيهويت و گريز جوانان از تشكيل خانواده و تنزل ارج و احترام زن در جامعه بود. سازمان عاريتي زنان كه خود را فاتح بزرگ ميدان ميدانست، بيش از همه براي آنان ضرر بهبار آورد و آنچه بدست آورد سرابي بود كه ارزش اين خسران را نداشت ... به اجمال ميتوان گفت قانونگذار چنانچه شايسته عنوان "حمايت خانواده " است دراينباره به وضع قواعد نپرداخته و گاه انحلال بيهوده خانواده را نيز دامن زده است ".(7)
داستان حضرت ابراهیم خلیل (ماجرای ابراهیم (ع) و فرزندانش )
نام اسماعیل در قرآن دوازده بار، و نام اسحاق هفده بار آمده است، این دو پیامبر، از فرزندان ابراهیم از دو مادر بودند، مادر اسماعیل هاجر نام داشت، و مادر اسحاق ساره بود. خداوند این دو پسر را در سن پیری ابراهیم به ابراهیم عطا فرمود، چنان كه در آیه 39 سوره ابراهیم از زبان ابراهیم میخوانیم میگوید:«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى الْكِبَرِ إِسْماعِیلَ وَ إِسْحاقَ إِنَّ رَبِّی لَسَمِیعُ الدُّعاءِ؛ حمد و سپاس خداوندی را كه در پیری اسماعیل و اسحاق را به من بخشید، قطعاً پروردگار من شنونده (و اجابت كننده) دعا است.»از ابن عباس روایت شده، خداوند در سن نود و نه سالگی ابراهیم، اسماعیل را به او داد، و در سن صد و دوازده سالگی اسحاق را به او عطا فرمود، و از سعید بن جبیر نقل شده كه ابراهیم تا 117 سالگی فرزندی نداشت، سپس دارای فرزندانی به نام اسماعیل و اسحاق گردید.[1]ولادت حضرت اسماعیلحضرت ابراهیم در آن هنگام كه در سرزمین بابِل (عراق كنونی) بود، در 37 سالگی با ساره دختر یكی از پیامبران به نام «لا حج» ازدواج كرد، ساره بانویی مهربان و با كمال بود و (همچون خدیجه ـ علیها السلام ـ) اموال بسیار داشت، همه آن اموال را در اختیار ابراهیم گذاشت، و ابراهیم آن اموال را در راه خدا مصرف نمود.[2]ساره در یك خانواده كشاورز و دامدار زندگی میكرد، وقتی كه همسر ابراهیم شد، گوسفندهای بسیار و زمینهای وسیعی كه از ناحیه پدر به او به ارث رسیده بود، در اختیار ابراهیم گذاشت.هنگامی كه ابراهیم همراه ساره از بابل به سوی سرزمین فلسطین هجرت كردند (چنان كه قبلاً ذكر شد) در مسیر راه وقتی كه به مصر رسیدند، حاكم مصر كنیزی را به نام هاجر به ساره بخشید، ابراهیم همراه ساره و هاجر وارد فلسطین شدند، و در آن جا به زندگی پرداختند و ابراهیم و لوط (برادر یا پسر خاله ساره) در این سرزمین به هدایت قوم پرداختند، ابراهیم در قسمت بلند فلسطین، و لوط در قسمت پایین فلسطین با فاصله هشت فرسخ، سكونت نمودند، و حضرت لوط در عین آن كه پیامبر بود، به نمایندگی از طرف ابراهیم در آن جا به راهنمایی مردم پرداخت.سالها گذشت ابراهیم با این كه به سن پیری رسیده بود، دارای فرزند نمیشد، علتش این بود كه همسرش ساره بچه دار نمیشد، روزی ابراهیم به ساره چنین پیشنهاد كرد: «اگر مایل هستی كنیزت هاجر را به من بفروش، شاید خداوند از ناحیه او فرزندی به ما عنایت كند، تا پس از ما راه ما را زنده كند.» ساره این پیشنهاد را پذیرفت، از این پس هاجر همسر ابراهیم گردید و پس از مدتی دارای فرزندی شد كه نام او را اسماعیل گذاشتند. این همان فرزند صبور و بردباری بود كه ابراهیم از درگاه خدا درخواست نموده بود، و خداوند بشارت او را به ابراهیم داده بود.[3]با داشتن این فرزند، كانون زندگی ابراهیم، زیبا و شاد شد، چرا كه اسماعیل ثمره یك قرن رنج و مشقتهای ابراهیم بود.طبیعی است كه ساره نیز به خصوص هنگامی كه چشمش به چهره اسماعیل میافتاد، آرزو میكرد كه دارای فرزند باشد، گاه به ابراهیم میگفت: از خدا بخواه من نیز دارای فرزند شوم.
بزرگترین ایثار ابراهیم و اسماعیل ـ علیه السلام ـ در راه خداابراهیم فراز و نشیبهای سختی را پشت سر گذاشت، و در همه جا و همه وقت، تسلیم فرمان خدا بود و در راه او حركت میكرد، همه رنجها را در راه خدا تحمل كرد و در تمام آزمایشهای الهی قبول شد، و شایستگی خود را به اثبات رساند.ابراهیم در زندگی، اسماعیل را خیلی دوست داشت، چرا كه اسماعیل ثمره عمرش و پاداش یك قرن رنج و سختیهایش بود، به علاوه سالها از او جدا بود و در فراق او میسوخت، وانگهی زندگی اسماعیل در ظاهر و باطن در تمامی هدفها و راههای خداجویی با زندگی ابراهیم در آمیخته بود.خداوند خواست ابراهیم را در مورد اسماعیل نیز امتحان كند، امتحانی كه بزرگترین و نیرومندترین انسانها را از پای در میآورد، و آن این بود كه ابراهیم با دست خود كارد بر حلقوم اسماعیل بگذارد و او را در راه خدا قربان كند گرچه اجرای این فرمان، بسیار سخت است اما برای ابراهیم كه قهرمان تسلیم در برابر فرمان خدا است آسان استاصل ماجرا چنین بود:روزی اسماعیل كه جوانی نیرومند و زیبا بود از شكار برگشت، چشم ابراهیم به قد و جمال هم چون سرو اسماعیل افتاد، مهر پدری، آن هم نسبت به چنین فرزندی، به هیجان آمد و محبت اسماعیل در زوایای دل ابراهیم جای گرفت خداوند خواست ابراهیم را در مورد همین محبت سرشار امتحان كند.شب شد، همان شب ابراهیم در خواب دید كه خداوند فرمان میدهد كه باید اسماعیل را قربان كنی.ابراهیم در فكر فرو رفت كه آیا خواب، خواب رحمانی است؟ شب بعد هم عین این خواب را دید، این خواب را در شب سوم نیز دید، یقین كرد كه خواب رحمانی است. و وسوسهای در كار نیست.ابراهیم در یك دو راهی بسیار پرخطر قرار گرفت، اكنون وقت انتخاب است، كدام را انتخاب كند، خدا را یا نفس را، او كه همیشه خدا را بر وجود خود حاكم كرده، در این جا نیز ـ هر چند بسیار سخت بود ـ به سوی خدا رفت، گرچه ابلیس، سر راه او بیامان وسوسه میكرد. مثلاً به او میگفت این خواب شیطانی است و یا از عقل دور است، كه انسان جوانش را بكشد و...
تجدید بنای كعبه به كمك اسماعیل ـ علیه السلام ـخانه كعبه نخستین پرستشگاه خدا بود كه در زمان حضرت آدم ـ علیه السلام ـ توسط او ساخته شدبعداً طوفان نوح باعث شد كه ساختمان این خانه ویران شده و در ظاهر محو گردید، اما ابراهیم خلیل میدانست كه مكان خانه كعبه در سرزمین مكه قرار دارد و بر همین اساس، به فرمان خدا، همت كرد كه دیگر بار این خانه، ساخته شود.این از یك سو و از سوی دیگر با سكونت هاجر و اسماعیل در سرزمین مكه، و پیدا شدن آب زمزم و رو آوردن قبائل به این سرزمین، طبیعی است كه این مجتمع، نیاز به قانون (دین) و رهبر داشت. ریشه اساسی قانون و رهبر خوب، و اجرای قانون، پرستش و عبادت خدا است، نتیجه میگیریم كه این مردم نیاز به پرستشگاهی داشتند، تا در وقتهای مخصوصی به آن جا روند و خدا را عبادت كنند و آن پرستشگاه كلاس تعلیم و تربیت برای آنها باشد. و چه خوب است كه این پرستشگاه به دست قهرمان توحید، ابراهیم خلیل ساخته گردد و برنامه و مراسم آن با رهنمودهای این مرد بزرگ تعیین شود.از این رو ابراهیم پس از گذشت مراحل مقدماتی، از طرف خداوند مأمور شد تا خانه كعبه را با كمك اسماعیل بسازد.ابراهیم، از خدا خواست كه مكان كعبه را تعیین كند، جبرئیل از طرف خدا به زمین آمد و همان مكان سابق كعبه را خط كشی كرد، و آن گاه ابراهیم آماده شد كه در آن مكان، به تجدید بنای كعبه بپردازد، اسماعیل از بیابان سنگ میآورد، و ابراهیم دیوار كشی كعبه را انجام میداد و به این ترتیب دیوار كعبه به ارتفاع 9 ذرع رسید، و سپس ابراهیم سقف كعبه را با چوبهایی پوشاند.در مورد «حجر الاسود» كه در زمان حضرت آدم آن را از بهشت آورده بودند و در كنار كوه ابوقبیس بود، ابراهیم با راهنمایی خداوند آن سنگ را یافت و با كمك اسماعیل آن را برداشته و آوردند و در جای خود كه هم اكنون قرار دارد، نصب كردند، ابراهیم برای كعبه، دو در قرار داد كه یكی به طرف مغرب و دیگری به طرف مشرق باز میشد.در قرآن آمده: پس از آن كه ابراهیم و اسماعیل، ساختمان كعبه را بالا بردند وكارش را پایان دادند، چنین دعا كردند:1. پروردگارا این عمل را از ما قبول كن. 2. خدایا از ما و فرزندان ما امتی را تسلیم فرمان خود كن.3. شیوه پرستش خود را به ما نشان بده. 4. توبه ما را بپذیر.5. در میان مردم این سرزمین، پیامبری را مبعوث كن تا به تعلیم و تربیت و پاكسازی فكری و عملی مردم بپردازد.
ابراهیم به فلسطین برگشت، اما كراراً برای دیدار نور دیدهاش اسماعیل و احوالپرسی از هاجر به مكه میآمد، او این راه طولانی را طی میكرد و از آنها خبر میگرفت، و از این كه مشمول لطف الهی شدهاند و از مواهب الهی برخوردارند بسیار خوشحال میشد، ولی چندان در مكه نمیماند و به خاطر این كه ساره ناراحت نشود، زود به فلسطین بر میگشت،اسماعیل در كنار مادر مهربانش هاجر، كم كم بزرگ شد، عشایر جْرهم و افراد دیگر، فوق العاده به او احترام میگذاشتند، و در میان آنها نوجوان و جوانی زیباتر و با كمالتر از اسماعیل نبود، او در میان آنها، چشم و چراغ بود، جالب این كه با این كه عشایر جرهم حاضر بودند به خاطر آب زمزم و... كه از اسماعیل به آنها رسیده بود معاش اسماعیل را تأمین كنند، ولی اسماعیل چنین برنامهای را قبول نداشت، بلكه خود به دنبال كار میرفت گاهی با دامدارای و گاهی با صیادی، معاش ساده خود و مادرش را تأمین میكرد، هرگز تن به احتیاج و نگاه كردن به دست دیگران نمیداد.زندگی او و مادرش بسیار شیرین بود بخصوص وقتی كه ابراهیم گاهی از آنها دیدار میكرد، زندگیشان شیرینتر میشد، نشستن این سه نفر كنار آب زلال زمزم و دست و صورت خود را شستن، صفای دیگری داشت صفایی كه در ظاهر و باطن بود، و هر كس را یارای دستیابی به آن نیست.اما طولی نكشید كه مادر مهربان اسماعیل، یعنی هاجر این بانوی رنج دیده و مهربان كه گرد پیری به دلش نشسته بود، و چروكهای چهرهاش حكایت از رنجهای طاقت فرسای او میكرد، به لقاء الله پیوست، و اسماعیل آن مادر مهربان، یگانه مونس شبها و روزها و آن مرهم زخمهایش را از دست داد