مدتی است به این نتیجه رسیدهام تمام ادعاهای مقامات غربی و تظاهر کردنهایشان به نارضایتی یا رضایت ا چیزی و یا ادعای پیروزی ئ شکست ایشان همه کاملا عکسی حقیقت است
یعنی هر گاه بگویند میخواهیم یعنی نمیخواهیم هر گاه بگویند پیروز شدیم یعنی نشدند و هرگاه بگویند شکست خوردیم یعنی همه چیز بر طبق برنامه پیش رفته و ....
واقعا ساده لوحی نیست اگر غیر از این عمل کنند؟
روایت مایک ایوانز از آنچه در گوادلوپ گذشت/ کارتر گفت قصد ندارد از شاه حمایت کند
نسرین رضایی
تاریخ ایرانی: مایک ایوانز* در بخشی از کتاب خود تحت عنوان "ایران اتمی"(2009) مختصر نگاهی به شرایط ایران در سال 1979، سقوط شاه و انقلاب اسلامی ایران کرده است. تاکید او در این برهه زمانی بر روی سیاستهای ایالاتمتحده، شوروی و دیگر کشورهای متحد با محمدرضا شاه در سالها و حتی ماههای آخر سقوط حکومت پهلوی در ایران است.
وی با پرداختن به موضوع کنفرانس "گوادلوپ"، ( گردهمایی که به میزبانی فرانسه و با حضور 4 قدرت غربی با هدف بررسی بحران خاورمیانه و انزوای شاه ایران صورت گرفت) در آن زمان و دلایل تدارک چنین کنفرانسی از سوی کشورهای بلوک غرب، نقش ایالاتمتحده در کمک به سقوط شاه را زیر ذربین قرار داده است. متن ذیل بخشی از نگاه او به آن روزهای ایران برگرفته از فصل هفدهم کتاب وی است:
حوادث در ایران نشان میداد که کشور در سراشیبی سقوط قرار گرفتهاست. ویلیام هیلی سولیوان (آخرین سفیر آمریکا در ایران در سالهای 1977 تا 1979) بدون هیچ اختیار و مجوزی از کاخ سفید، اعلام کرده بود که حکومت شاه باید هر چه سریعتر پایان یابد. سولیوان برای دستیابی به این هدف، شروع به مذاکره با رهبران مخالفان در ایران کرده بود. سفیر آمریکا در تهران کاملا احساس کرده بود که شاه ایران قادر به کنترل امور داخلی کشور نیست. همین موضوع او را بر آن داشته بود تا علاوه بر در پیش گرفتن سیاست مذاکره با مخالفان در درون کشور، لیستی کامل متشکل از حدود یکصد نفر از نظامیان داخلی در ایران را تهیه کند تا زمان خروج شاه از ایران آنها نیز همراه با وی از ایران خارج شوند.
تصمیم بر آن بود تا در نهایت بعد از خروج شاه، نیروهای انقلابی در کشور جایگزینی برای او انتخاب کنند. بیشتر عناصر میانهرو از سولیوان خواسته بودند که این اطمینان را به آنها بدهد تا در هنگام اجرای تصمیم سرنگونی شاه هیچ خطری از جانب نظامیان آنها را تهدید نکند. مسخرگی و فضاحت اینکه سفیر یک کشور بتواند تصمیم به سرنگونی بالاترین مقام کشوری دیگر گرفته و در این راستا وارد مذاکره با گروههای مخالف هم بشود، خود موضوعی قابل تامل و بحث است. زمانی که سولیوان مشغول انجام ماموریت در ایران بود جیمی کارتر، رییس جمهور وقت ایالات متحده نیز با حضور در کنفرانس گوادلوپ به میزبانی فرانسه و حضور متحدانی چون آلمان و انگلیس به روشی دیگر در تلاش برای خالیکردن جای پای شاه ایران بود.کارتر قصد داشت تا حمایت کامل رهبران سه کشور را برای خلع شاه از قدرت و حکومت بدست آورد. او بعدها طی سخنانی نه چندان قابل اعتماد پس از انتقادهایی که در رابطه با دخالت ایالات متحده برای سرنگونی شاه ایران صورت گرفته بود،گفت:« ایالات متحده کاملا واضح و آشکارا، چه در بیانیههای مختلف و چه در سخنانی که از سوی"سایرس ونس"(وزیر خارجه وقت آمریکا) مطرح شده، اعلام کردهاست که هیچ دخالتی در تصمیم مردم ایران برای سرنگونی حکومت شاه این کشور نداشته است.»
در نوامبر 1978، لئونید ایلیچ برژنف، رهبر حزب کمونیست شوروی ( ۱۹۶۴ تا ۱۹۸۲) به ایالات متحده هشدار داد که هر گونه دخالت، بویژه از نوع نظامی در مسائل مربوط به ایران به عنوان یک موضوع مهم و تاثیرگذار برای منافع امنیتی شوروی تلقی خواهد شد. (در آن زمان یکی از نگرانیهای عمده شاه این بود که درگیریهای داخلی ایران پای روسها را به کشور باز کند.) همین موضوع حتی باعث شده بود که ایالاتمتحده هر گونه سیاستی را بهکار بگیرد تا در ظاهر نشان دهد که هیچ گونه دخالتی در مسائل داخلی ایران نمیکند. اما شاید بتوان گفت که آنچه در ذهن کارتر در رابطه با سیاست خارجی ایالاتمتحده در مقابل شاه ایران و بحران انقلاب در این کشور میگذشت درکنفرانس مطبوعاتی او در دسامبر 1987 به وضوح مشخص شد؛ از رییسجمهور آمریکا پرسیده شد که آیا به نظر شما شاه ایران بر سر قدرت باقی خواهد ماند؟ کارتر پاسخ داد که من خود به شخصه ترجیح میدهم که شاه همچنان مرد اول حکومت ایران باشد اما تصمیمگیری درمورد چنین موضوعی به عهده مردم ایران است. از این مصاحبه چه در داخل هر دو کشور ایران و آمریکا و چه در رسانههای مختلف دنیا، برداشتها و تفسیرهای مختلفی شد. مطبوعات داخلی و خارجی، این جمله رییسجمهور آمریکا را آمادگی ایالاتمتحده برای خالی کردن جای پای محمد رضاشاه پهلوی تفسیر کردند.
در نوامبر 1978 گروه حقیقتیابی از سوی وزارت خارجه ایالاتمتحده متشکل از "استفن کوهن"،"جورج گریفین"،"کارل کلمنت"و"ویلیام سولیوان" رسما در گزارشی اعلام کردند که شاه ایران مدت زیادی قادر به حکومت بر ایران نخواهد بود. آنها در گزارش خود آوردند: اما کسانی که قصد دارند تا جایگزین حکومت شاه شوند به احتمال زیاد، خواهان حضور ایالات متحده در ایران نیستند.
در اکتبر همان سال بود که روزنامه واشنگتن پست با انتشار سرمقالهای در صفحه نخست خود بار دیگر سعی کرد تا رییسجمهور کارتر را از تیررس اتهامات وارده در رابطه با ایران تبرئه کند. واشنگتنپست نوشت: دولت کارتر، دولتی است که تعهد بسیار عمیقی به شاه ایران و دیدگاه او در رابطه با اهمیت استراتژیک کشورش در منطقه داشته است.کارتر از شاه ایران حمایت میکند. اما در عین حال تاکیدش به ایجاد فضای باز سیاسی در کشور است.ایجاد فضای باز سیاسی در ایران،به نوعی وارد شدن در یک بازی قمار است. اما شاه در این قمار پیروز میشود. حداقل تا زمانی که شرایط باز سیاسی در کشور مهیاست و شاه در راس قدرت است، ما از او حمایت خواهیم کرد.
تقریبا یک ماه بعد واشنگتنپست در مقاله دیگری نوشت: شمارش معکوس برای سقوط شاه آغاز شده است.این روزنامه آمریکایی طرفدار دولت بدون هیچ اشارهای به کوتاهی دولت کارتر در حمایت از بزرگترین و قویترین متحد خود در منطقه خلیج فارس نوشت: این بحران ربطی به کارتر نداشت.
اما ایالاتمتحده که قصد داشت تا در همهمه تلاش برای سرنگونی شاه نفوذ خود میان نظامیان در ایران را افزایش دهد تصمیم گرفت تا ژنرال هایزر، معاون فرماندهی سازمان آتلانتیک شمالی (ناتو) را در همان زمانی که کارتر در نشست گوادلوپ حضور یافته بود به ایران بفرستند. این تصمیم که شخصا از جانب خود رییسجمهور کارتر اتخاذ شده بود با واکنش تند سولیوان و ژنرال"الکساندر هیگ"(وزیر خارجه در دولت ریگان) روبرو شد. هیگ با "چارلز دانکن"، معاون وزیر دفاع تماس گرفت و عصبانیت خود از تصمیم رییسجمهور کارتر را اینگونه بیان کرد: سیاست بدی در پیش گرفته شده است.کار اشتباهی میکنید. در ضمن هایزر مردی نیست که از لحاظ شخصیتی مناسب فعالیتهای نظامی باشد. فرد نامناسبی را برای هدف نامناسبی به ایران فرستادهاید. اما کارتر در مقابل پاسخ تندی به هیگ داد. کارتر در پاسخ نوشت: کاری را که موظف به انجام آن هستید، انجام دهید. باید مانع از انهدام نیروی نظامی ایران شوید.
در همان زمان نگرانی روسها با انتشار خبری در روزنامه پراودا"(روزنامه دولتی شوروی) مبنی بر ورود هایزر برای کودتا در ایران نمایان شد. روزنامه "هرالد تریبیون" نیز در واکنش به روسها نوشت: هیچ کودتایی در کار نیست، هایزر به ایران آمده است تا مانع از وقوع کودتا شود و نه عامل بروز آن. اما واقعیت چیز دیگری بود. آمریکاییها نیز این بار باور داشتند که شاه رفتنی است. حتی کار به درگیری میان خود مقامات نیز کشیده شده بود. از یک سو مشاجرات میان کارتر و برژینسکی (مشاور امنیت ملی آمریکا) در گوادلوپ بالا گرفته بود و از سوی دیگر اختلافات میان هایزر و هیگ در ایران همچنان ادامه داشت. در این میان سولیوان نیز نگران اجرایی نشدن تصمیمش برای خروج نظامیان همراه شاه از ایران بود. سولیوان که تا 3 ژانویه (13 دی) همزمان با مذاکرات خود با رهبران اپوزیسیون فهرست یکصد نفرهای برای خروج افسران ارتش از ایران تهیه کرده بود، از شنیدن خبر سفر هایزر به تهران شاکی بود. چرا که میدانست هایزر ماموریت دارد تا این افسران را در تهران نگه دارد.
زبیگنیو برژینسکی، مشاور امنیت ملی آمریکا میگوید: رییسجمهور کارتر قبل از سفر به گوادلوپ تصمیم داشت تا از شاه ایران حمایت کند. بعدها ژیسکاردستن، رییسجمهور فرانسه در کتاب خود تحت عنوان"قدرت و زندگی" با اشاره به نشست گوادلوپ نوشت: رییسجمهور کارتر خیلی ناگهانی به ما اعلام کرد که کشورش قصد حمایت از شاه ایران را ندارد. رییسجمهور فرانسه در بخشی از کتابش مینویسد: عدم حمایت ایالات متحده از ایران به منزله سقوط شاه بود. من در آن لحظه که کارتر این موضوع را مطرح کرد به گزارش میشل پونیاتوسکی (فرستاده ویژه فرانسه به ایران برای مذاکره با شاه) فکر میکردم. پونیاتوسکی در 27 دسامبر 1979 با شاه ایران ملاقات کرده بود و میگفت که شاه کاملا غمگین و خسته بود. گویا تازه از خواب بیدار شده است. او فکر میکرد که آمریکا تا آخر پشتش است اما در عرض یک هفته همه چیز تغییر کرد و کارتر به گونهای دیگر وارد عمل شد.
بعدها برژینسکی در خاطرات خود در رابطه با آنچه در گوادلوپ گذشت، آورد: باید بگویم که شدیدا تحث تاثیر بحثها در کنفرانس قرار گرفته بودم. کارتر به صورتی کاملا جامع و در عین حال تحریکآمیز مروری بر شرایط امنیتی موجود کرد. او به دیگران فشار میآورد تا موضع خود را در مقابل این تهدید مشخص کنند. برژینسکی مینویسد: در این جلسه ژیسکاردستن کاملا قاطع برخورد میکرد و جیمز کالاهان(نخستوزیر بریتانیا) نیز قدرتمند برخورد کرده و کاملا حس یک سیاستمدار قوی را منتقل میکرد. او در عین حال معقول و منطقی صحبت میکرد. اما هلموت اشمیت (صدراعظم آلمان ) تنها نگرانیاش بحث تهدید هستهای شوروی در اروپا بود و پاسخ قاطعی به موضوع مطرح شده از سوی کارتر نمیداد.
کارتر، برژینسکی (مشاور امنیت ملی آمریکا)، دیوید آرون (معاون برژینسکی) و "ونس" نقش عمدهای در شکلگیری آینده شاه ایفا کردند . شاه ایران در دو راهی تصمیمگیری حامیان خارجی خود قرار گرفت.شاه ناامید از حمایتهای خارجی، خود را در معرض سقوط میدید. او در آخرین لحظات گفت: من خود را از طریق مبارزه با فساد اقتصادی و بیعدالتی، تشکیل حکومت ملی و برگزاری انتخاباتی آزاد، متعهد به جبران اشتباهات گذشتگان میدانم. با فساد و بیعدالتی مبارزه کردم. تضمین میکنم که بعد از دولت نظامی آزادی و قانون اساسی دوباره اجرا خواهد شد. پیام انقلاب شما شنیده شده است.
ژیسکاردستن، تعجب خود از نحوه برخورد کارتر با شاه کشوری که حداقل به مدت یک دهه یکی از نزدیکترین متحدان آمریکا بود، را این گونه بیان میکند: از لحاظ جنبه انسانی قضیه، همگی ما از نحوه صحبت کردن کارتر در مورد شاه و ایران شوکه شده بودیم. چرا که میدانستیم همه چیز در نهایت با شکنجه و یا کشته شدن شاه خاتمه خواهد یافت. او اصلا خجالت نمیکشید. نه. نه. او اصلا خجالت نمیکشید و خیلی راحت و واضح در مورد برخورد با مردی که پیش از این ما از او سخت حمایت میکردیم (محمدرضا شاه) صحبت میکرد. او (کارتر) مثل یک حرامزاده رفتار کرد و بیپرده اعلام کرد مردی را که همگی ما از او حمایت میکردیم، کنار میگذارد. شاید یک کم احساسات بد نبود. ما هم هیچ بحثی نکردیم. بدون کوچترین ملاحظه انسانی و فکر کردن به سرنوشت شاه. ما شاه را خوب میشناختیم. ما او را دیده بودیم، با او کار کرده بودیم، اما از لحاظ سیاسی نیز به این نتیجه رسیده بودیم که به احتمال زیاد برگشتی وجود ندارد و او نهایتا سرنگون خواهد شد. سخت بود. چون دلمان برای او میسوخت.
*نویسنده نشریات نیوزویک، نیویورک تایمز و واشنگتن پست و تحلیلگر مسایل خاورمیانه