۱۳۸۹-۱۲-۲۳

چگونگي پيدايش مذهب شيعه در ايران

رازهاي دل: چگونگي پيدايش مذهب شيعه در ايران


رازهای زیادی در تاریخ ما نهفته است





در زمان قدرت گرفتن حكومت عثمانی و بیم شدید رومیان از اتحاد و گسترش كشورهای مسلمان جبهه جنگی از سوی صفویان برعلیه عثمانیان گشوده شد.صفویان از نوادگان « شیخ صفی الدین اردبیلی» هستند.یكی از فرزندان شیخ به نام « اوزون حسن» با « كاترینا» دختر امپراتور روم ازدواج میكند.

واساس پیوند خانوادگی خاندان صفویه با روم شرقی پی ریزی می شود.كاترینا به این شرط با اوزون حسن ازدواج می كند كه بر دین مسیحیت خود باقی بماند و فرزندان خود را مسیحی تربیت كند.آنان صاحب دختری می شوند به نام« مارتا» كه مارتای مسیحی مادر شاه اسماعیل می باشد.

پدراسماعیل" شیخ حیدر" زمانی كه مقام ریاست خانقاه اردبیل را بر عهده داشت شیعه زیدی بودكه مریدان تاتار به گردش جمع شدند این مریدان كلاه قرمز بر سر داشتند بنا براین قزلباش نام گرفتند.تاتارها مردمانی جنگجو،سنگدل و بی رحم بودند كه دین را به خاطر منافع مادی آن كه عبارت بود از غنائم جنگی و اسیر كردن زنان و دختران پذیرفته بودند. شیخ حیدر برای این قوم فتوی صادر كرد كه: "جهاد با اهل سنت یك واجب شرعی است و غارت اموال و اسیر كردن و فروختن زنان و فرزندان آنها ثواب عظیم دارد".


او با این فتوی مرتكب جنایات فراوانی شد.قتل ها و جنایات او به حدی رسید كه سلطان یعقوب فرزند اوزون حسن ناچار به جنگ با وی شدو او را كشت و سربریده شیخ را در خیابان های تبریز گرداند تا خشم مردم را فرو نشاند. پس از آن خانقاه اردبیل تعطیل شد و مارتا همسر شیخ حیدر به همراه سه فرزندش به شیراز تبعید شدند.

برادران اسماعیل به انحاء مختلف كشته شدند و اسماعیل در هفت سالگی توسط هفت تن از تاتار كه از سران و فرماندهان برجسته قزلباش بودند به لاهیجان برده شد تا تحت تعلیم و تربیت قرار گیرد.اگر چه مادرش مارتا هم نقش مؤثری در تربیت او داشت.این قزلباش ها اگر چه به شیعه زیدی مذهب معروف بودند اما سرمنشأ اعتقاد آنها بكتاشیه بود كه از وحدت وجود ابن عربی، تثلیث مسیحیت، امام پرستی اهل حق و نیا پرستی تاتارها الهام می گرفت.

آنها شیخ طریقت كه رهبر ایشان بود را، روح خدا، و ذات معصوم و منزه و واجب الوجود وواجب الطاعه و بر مردم جهان دارای ولایت مطلقه می دانستند.هفت تنی كه اسماعیل را همراهی كردند از تاتارهای آناتولی و هیچكدام ایرانی نبودند. اسماعیل را مریدانش از همان كودكی شاه لقب دادند.شاه در فرهنگ صوفیه به معنای شیخ طریقت بود.اسماعیل در آن عالم كودكیش شاه ولایت دلهای قزلباش تاتار آناتولی بود.

خلیفه هایش از او یك خدای مطاع ساخته بودند و وی را همچون بت می پرستیدند.تاتارهای بیابانگرد كه از آناتولی به طور مخفیانه برای زیارت مرشدشان وارد ایران می شدند نذر و نیازشان را به او نثار می كردند، سر بر قدومش می سائیدند، در پیشگاهش سجده می كردند، جای پاهایش را می بوسیدند و از او بركت می گرفتند.

اسماعیل كم سن و سال هم در اثر این رفتار مریدانش باورش شده بود كه یك ذات قدسی و آسمانی و خدا گونه و مافوق بشری است.او تحت تاثیر سخنان مادرش و تحت تلقین شبانه روزی خلیفه های تاتارش داستان كربلا و مظلومیت امامان شیعه و ستمگری های سنی ها را برایش تعریف می كردند و او در ذهن كودكانه خویش مجسم نمود كه عموم سنی ها در برابر امام علی و امام حسین و جد و پدرش قرار گرفتند و آنها را كشتند.شنیدن مكرر چنین داستانها و تلقیناتی از اسماعیل یك موجود پرخاشگر و حیات ستیز ساخته بود.

پانصد سال پیش، در فروردین سال 881شمسی، شاه اسماعیل صفوی، در میان امواج جانبازان قزلباش، در حالی كه 13سال بیشتر سن نداشت، به تبریز وارد می شود و آغاز دوران حكومت خود را اعلام می كند. نیز اعلام می كند كه از آن پس مذهب مردم تحت فرمان او تشیع امامی است و هركس اصول این مذهب جدید را قبول نداشته باشد از دم تیغ خواهد گذشت.او در مقابل مردم تبریز قرار گرفت و چنین گفت:« مرا به این كار واداشته خدای عالم و همه ائمه معصومین همراه من انند من از هیچكس باك ندارم.به توفیق الله تعالی اگررعیت حرفی بگویند شمشیر می كشم و یك تن را زنده نمی گذارم.»

شاه اسماعیل همه مردم تبریز را به نماز جمعه دعوت كرد و با لحجه نیمه تركی نیمه فارسی به جمعیت حاضر در مسجد گفت:«از سنیان تبرا كنید و به ابوبكر و عمر و عایشه لعنت بفرستید.»مردم تبریز دست در گوش های خود كردند تا این جملات را نشنوند حضرت شاه شمشیر بلند كرد و فریاد زد تبرا كنید.اما كسی اطاعت نكرد.

شاه از فراز منبر به قزلباشانی كه در میان جمعیت و اطراف مسجد بودند دستور حمله داد و قزلباش همه نمازگذاران را در مسجد قتل عام كردند. سپس سرگرم كشتن مردم كوچه و بازار شدند به قسمی كه از جمعیت 200هزار نفری تبریز 20هزار نفر به قتل رسیدند و زنان و دختران و پسران جوان آنها مورد تعرض جنسی نیروهای قزلباش قرار گرفتند. كتاب «سفرنامه ونیزیان در ایران» می گوید: « با آنكه تبریزیان هیچ مقاومتی نكردند، بسیاری از مردم شهر را قتل عام كرد.

حتی سربازان زنان آبستن را با جنین هائی كه در شكم داشتند كشتند. گور سلطان یعقوب (شاه قبلی آق قویونلو) و بسیاری از امیرانی كه در نبرد دربند (علیه شیخ حیدر، پدر اسماعیل) شركت كرده بودند، نبش كردند و استخوان هاشان را سوختند { این یكی از مجازات های رایج عصر تركمانان و صفویان است كه اصطلاح « پدر سوخته» از آن بیادگار مانده }. سیصد تن از زنان روسپی را به صف در آوردند و هر یك را دو نیمه كردند. سپس هشتصد تن را، كه در دستگاه الوند (شاه معاصر آق قویونلو) پرورش یافته بودند سر بریدند؛ حتی سگان تبریز را كشتار كردند و مرتكب فجایع دیگر شدند.»

آنها مردم را به دو دسته خودی و غیر خودی تقسیم كردند.هركس شیعه صفوی می شد خودی به حساب می آمد و هركس به آئین غیر از آن بود غیر خودی محسوب می شد و دشمن به حساب می آمد و اموالش تصاحب می گردید.در تاریخ خاورمیانه، از دوران اسكندر تا آن زمان هیچ قومی به وحشیگری و ددمنشی قزلباش نبود كه با مخالفان خود اینگونه رفتار كند.

قزلباش به خانه یكی از این غیر خودی ها وارد شده چند خر نر و ماده حاضر آورده زن و دختر اورا برهنه در مقابل دیدگان مردم بر پشت خران ماده می بستند،و در چنین وضعی از مرد بیچاره می خواستند كه از ابوبكر و عمر و عایشه تبرا بجوید و گرنه ناموسش را به خر نر خواهند كشید! این كار را برای مولانا خفری بزرگترین فقیه شیراز هم تكرار كردند.

قزلباش پیرمرد دانشمند به نام حسین كیا كه راضی به شیعه شدن نگردید را به زن و دخترانش تجاوز كردندو او را در میان همگان لخت نمودند و چند قزلباش پر زور به او تجاوز جنسی كردند، سپس بدنش را شیره مالیدند و در قفس آهنین در بندش كردند تا مورچه گان بدنش را آزار دهند. با این رفتار قزلباش، كسانی كه در آذربایجان مانده و توان فرار نداشتند به جمعی از بیماران روانی مبدل شده كه شدیداً عصبی مزاج و افسرده بودندو هیچ مرجعی وجود نداشت كه مردم ستمدیده از آن دادخواهی كنند.

با این جنایات شاه اسماعیل در سن 14 سالگی در سال882بر اریكه قدرت تكیه زد و خود را پادشاه ایران نامید.و در كاخ هشت بهشت اقامت گزید.او برای دستگاه عقیدتی قزلباش ملاشمس لاهیجی را به خدمت گرفت.لاهیجی كه وظیفه ارشاد و راهنمایی قزلباش را بر عهده گرفته بود حتی یك جلد كتاب مذهبی نداشت تا آن را مرجع خویش برای تعلیم دین قرار دهد! او كه بعد از پادشاه بالاترین مقام را داشت قزلباش را به دور خود جمع می كرد و برای آنها داستان های كربلا، مضروب شدن فاطمه به دست عمر و سقط شدن فرزندش و ستم هایی كه بر اهلبیت پیامبر گذشت را تعریف می كرد.

اینكه تشیع امامی چگونه انتخاب شد، چه كسانی در این انتخاب دست و نفوذ داشتند، و سر نخ ها به كجا وصل می شود هنوز مورد تحقیق تاریخی قرار نگرفته است.از طرف دیگرخود تاریخ نگاران صفوی نیز بر این واقعیت اذعان دارند كه در آن روز كسی هنوز دقیقاً نمی دانست كه اصول تشیع امامی چیست و چگونه می شود به آن « مشرف شد». در سراسر تبریز یك آخوند شیعه یافت نمی شد و مدت ها طول كشید تا توانستند چیزهائی همچون جمله « اشهد ان علی ولی الله» را به اذان اضافه كنند.

شاه اسماعیل، در لوای مذهب تشیع امامی به سرزمین های مندرس و پاره پاره سنی نشین شرق قلمرو خود هجوم می آورد و با خونریزی هائی هولناك این سرزمین ها را به قلمرو حكومت منظم و به مذهب خود « مشرف» می كرد.جنایاتی كه قزلباش برای گرفتن شهرهای مختلف مرتكب شدند از شمار خارج است.او با ورود به اصفهان بخش عظیمی از مردم را قتل عام كرد و همه علما،فقها و مدرسان و اهل دانش را به كشتن داد. شاه اسماعیل بخصوص نسبت به فضلا و هنرمندان دگراندیش حساسیت فوق العاده نشان می داد. به حدی كه، كشتار وحشیانه او برای شیعه كردن مردم ایران زمین موجب هجرت عده زیادی از دانشمندان و هنرمندان ایرانی به خاك عثمانی از یكسو و به هندوستان، از سوی دیگر، شد.توجه كنیم كه این دوران همزمان بود با آغاز نواندیشی های لوتر در قلمروی اروپای وحشت زده از عثمانی. یعنی، آغاز عصر روشنائی مذهبی در اروپا همزمان بود با آغاز پیدایش دولت شیعه امامی در ایران و آنچه كه اكنون به یادگار به ما رسیده، خود شاهد آن هستیم.

شاه اسماعیل صفوی كه پدرانش سنی شافعی بودند و مادرش مسیحی , خود شیعه امامی از آب در آمد، در حالیكه پدرانش، نسل اندر نسل، « شیخ» خوانده می شدند و هیچ كدام ادعای « سید» بودن نداشتند، یكباره كشف می كند كه از سادات صحیح نسب است و جد هفتم شیخ صفی، كه «سلطان فیروز شاه زرین كلاه» نام داشته (به وجود واژگان سلطان و شاه و كلاه زرین در این نام دقت كنید) خود با چند پشت به امام موسی كاظم می رسیده است! دولت صفوی اما هنوز از لحاظ دینكاران مذهبی دچار كمبود بود و، در نتیجه، به فكر این افتاد كه، برای ارشاد رعیت و تبلیغ مذهب تازه، تعدادی آخوند شیعه امامی را به ایران « وارد كند». بنظر می رسد تحت شرایطی كه هنوز چند و چونش بر ما روشن نیست، دولت صفوی تصمیم می گیرد كه این «علماء» را بجای عتبات عالیات از « جنوب لبنان» یعنی« جبل عامل» به ایران بیاورد.

مهاجران جبل عاملی هرگز خود را ایرانی نمی دانستند و به مصالح خاص این ملت فكر نمی كردند. در واقع همین خاصیت آنان را برای قزلباشان صفوی (كه خود اغلب از آناتولی می آمدند) جذاب می كرد. آیا قرار گرفتن جبل عامل در قلمرو روم شرقی می تواند سر نخی باشد؟ در آین مورد باید تحقیق كرد.

هنگامی كه اشرف افغان به ایران حمله كرد، این علما در مركز و غرب ایران پراكنده شدند،عده ای در كوهها و بیابان ها جان دادند و عده ای هم به روستا ها و شهرها پناه بردند.مقبره بسیاری از این علما بصورت زیارتگاه در آمد.امروزه بیشتر علمایی كه ما می شناسیم از نسل علمای جبل عاملی هستند وبیشتر منسوب به شهرهای مركزی و غربی ایران چون،بروجرد،اراك،گلپایگان، محلات و...می باشند و به همین لقب ها شناخته می شوند. با بالا گرفتن جنگ بین صفویان و عثمانی ها، و در پی شكست شاه اسماعیل در چالدران، و به پادشاهی رسیدن شاه طهماسب، پایتخت این خاندان به قزوین منتقل می شود و نخستین آخوندهای امامی جبل العامل (همچون نورالدین علی بن عبدالعلی جبل عاملی ـ مشهور به «محقق ثانی») در این شهر به خدمت شاه صفوی می رسند.

از سوی دیگر، دولت عثمانی، در پی پیدایش دولت صفوی و ادعای شیعه بودنش، نسبت به شیعیان قلمرو خود حساسیت شدید نشان پیدا كرده و به آنان به چشم جاسوسان صفوی می نگریست. كشته شدن شیخ زین الدین جبل العاملی (كه اكنون با نام «شهید ثانی» شناخته می شود) خود نشانه ای از این حساسیت است. از آن پس بود ایرانیان رفته رفته با مذهب جدید خودشان آشنا شدند و آن دسته از آخوندهای جبل العامل كه می توانستند خود را به قلمرو صفوی برسانند به مشاغل مختلفی در منصب های دولتی(از جمله نظارت بر بقاء رونق یافته شیعه امامی در مشهد و قم و شیراز و قزوین) گمارده می شدند.از آن پس حكیمان و ادیبان و اهل تفكر جای خود را به مداحان و موعظه گران دادند. ریا و تذویر جای خود رابه خلوص و اعتقاد درونی داد.

روضه خوانی و تعزیه, سینه زنی و قمه زنی در كشور رواج یافت و اماكن متبركه یكی پس از دیگری كشف شدند..واساس تغییرات بنیادی در این مذهب از آنجا آغاز شد كه فقه اصولی كه بر پایه تحقیق و استدلال و اندیشه بود كنار گذاشته شد و به جای آن فقه اخباری رونق گرفت.

فقه اخباری اساس آن بر روایات و احادیث قرار دارد و به دنبال آن بحث و جدل,استدلال و اجتهاد( به معنای حقیقی آن) از مدرسه های مذهبی رخت بر بست.دولت های صفوی و حكومت های بعد از آن از و جود این دینكاران بهره فراوان بردند و هر زمان بانگ آزادی خواهی از مردم برخواست به نام دفاع از مذهب آن را در گلو خفه كردند. كه نمونه هایی از آن را در سرتاسر تاریخ چند صد ساله ایران شاهد هستیم.از جریان مشروطه گرفته تا همه حوادث تارخ این كشور كه به هر نحو با این مذهب و با این دینكاران در ارتباط است.