نمايشنامه رو حوضي - «نقد كتاب در محضر بزرگان!!!» - تراژدي، فانتزي، كمدي - در يك پرده و دو اختتاميه : مورچگان و الگويی برای پرفسوران ايرانشناس
صحنه : زير سقف يكي از سالنهاي مركز گفتوگوي تمدنها در زمان تصدي استاد بزرگ دكتر عطاءالله مهاجراني !!! پچ پچههاي معمول و تك سرفههاي عالمانهي حضار. صداي به هم خوردن كارد و چنگال و بشقاب، نعلبكي و فنجان، ليوانهاي آب پرتقال همه جا چيده شده است. بهانهي نشست، بررسي كتابهاي تاريخ يكي از اساتيد حاضر به نام دكتر پرويز رجبي است، از فضا بوي توطئه شنيده ميشود. اخيراً نويسندهاي سند و بهانهي دكتراي رئيس مركز گفت و گوي تمدنها را در نقد جانانهاي ابطال كرده است و به نظر ميرسد چند نفري را براي انتقامكشي آماده كردهاند. با صداي زنگ پرده بالا ميرود. يك ميز بزرگ، نامداران تاريخ و زبانشناسي و باستان شناسي و غيره، كت به كت، كنار هم نشستهاند، يكي دو نفر كراوات دارند كه فاتحانه حضار را مينگرند. مقابل ميز بزرگ چند نفري به عنوان مخاطبين نشست، حاضرند. رئيس جلسه، از معروفترين ارادتمندان نظريههاي مورخين غربي دربارهي تاريخ ايران، به نام دكتر شعباني، متأثر را شروع ميكند. پيش از او صداي گويندهاي ناشناس از جايي نامعلوم بلند ميشود :
گوينده : ما اين نمايشنامه تاريخي، تفريحي، اجتماعي را يراي خدمت به جامعهي فرهنگي بر پرده آوردهايم؛ تا تماشاچيان عزيز چند چيز را خوب ياد بگيرند، يكي نحوهي نقد چرب زبانه براي آثار دوستان است و ديگري طرز نقد كينهتوزانه است كه نوع فحاشي استادانه را به تازه واردان و منتظران عنوان استادي ميآموزد. از تماشاچيان پوزش میخواهيم كه بازيگران اين نمايشنامه هر چند بايد گفتارشان نمونهی فصاحت و بلاغت باشد، اما به زحمت جملهای صحيح، از زبان بازيگران ما خواهيد شنيد.
دكتر رجبی : اين آقاي پورپيرار كه معرف حضورتون هست الان 4، 5 سال است كه فحش خواهر و مادر و ناموس هم به من داده، واقعاً اين جا اين ترجمهاش شبيه بيناموسه. نميدونم چرا چاپ ميكنند، اينها را سه شمارهي مفصل فحشنامه نوشته. من آقاي مستوفي پيش از اين كه 32 سال است آقاي دكترشعباني را ميشناسم در دانشگاه اصفهان مقاله راجع به خط ميخي فارسي باستان نوشتم. هميشه يا در مجلهي چيستا 20، 25 تا مقاله من نوشتم. خوب من ترجمه كردم كتيبهي بيستون ترجمه كردم. من ميدانم كه خط ميخي فارسي باستان از چپ به راست نوشته شده اون ورداشته واس من توي جلد سوم اشتباهاً به جاي از چپ به راست نوشتم از راست به چپ اين درآورده توي جلد چهارم در مقدمهاش هم نوشتم اين درآورده، به قيامتي كرده اين مرديكه فحشهاي بد، مرديكه نميدونه كه فارسي باستان حرف ميزند، آي مردم بياييد ببينيد اين صهيونيست را بايد به دار زد من به زودي چند روز پيش به من زنگ زد كه من به زودي صد تا بلدوزر ور ميدارم ميرم تخت جمشيد را از جاش برميدارم صاف ميكنم ميدهم يونجه بكارند براي خرهايي مثل تو.
دكتر مستوفي: خوب نگران نباشيد
دكترطاوسي: كاش اسم اين مرد ملعون را اصلاً نميآورديد من اين قدر دلم از اين شخص پره.
دكتر مستوفی: كي هست اين شخص؟
دكتر طاوسی: پورپيرار عضو حزب توده بود بعد از حزب توده فرار كرد. اموال حزب را دزديد و برد و خورد خودش هم به اين حرفها اقرار كرده متأسفانه نميدونم چرا اين مملكت صاحب نداره. كي اينها را رشد ميده. كي اينها را تبليغ ميكنه براشون. بابا ديگه بحث باستانگرايي و اين حرفها تموم شد. بالاخره يه مقداري الان جنبهي علمي به خودش گرفته كشور. منطق يك مقدار حاكمه. چرا اجازه ميدن چنين اشخاصي بيان اين اراجيفو ببافن. چيزي كه خود استاد مرحوم شهيدمطهري وقتي بحث ميكنه از كورش به عنوان ذوالقرنين و اون عبدالغدير، عبدالكلام آزاد و ديگران و اون كنفرانسي كه ما در فارس داشتيم راجعبه فارس شناسي
دكتر رجبی : بله، بله
دكتر طاوسی: خوب تشريف داشتيد. بعد اين مرد ورداره بنويسه كه كورش اصلاً يهودي بود. همون حرفهايي كه اون خلخالي (….) ميزد، اين حالا يه شكل ديگش داره ميزنه. من نميدونم چرا واقعاً اين مملكت صاحب نداره. من اگر قدرت داشتم اينو ميآوردم تو هر دانشگاهي ميخواباندم، لااقل 10 ضربه شلاقاش ميزدم تا مردم بفهمند اين كيه؟ يك دزد تودهاي كه نه وطن ميشناسه نه فلان، اون بياد راجع به اين حرفها بخواد صحبت كنه. چرا واقعاً بهشون فرصت ميدن.
دكتر مستوفی: تأييد مطلب ايشون جناب آقاي دكترشعباني اين كتابو من بدرم روش يه چيزي بنويسم. خانومم اومد اين كتاب را ديد بلافاصله گفت اين كتاب اين جا جاش نيست برد توي شوت انداخت توي زباله داني آپارتمانها. و يك عدهاي هم پيرو ايشون هستند كه دارن دنبال ميكنند.
دكتر طاوسی: بله، حتماً كساني دورورش هستند. پول ميدن اين كار را انجام بده. اگر ما درس حبالوطن من الايمان را لااقل قبول داشته باشيم ميفهميم كه كشور ما فقط كشور ما نيست اين تاريخ و تمدن فرهنگ جهانه. هويت ملي ماست. همه اينها را چرا براي چي زير سئوال ببريم. براي ماهي چه قدر حقوق؟ براي چقدر رشوه گرفتن؟
دكتر رجبی : من نوشتهام كه اميدوارم فرزندان و نوههام سهم من را از ميهن پاس داري كنند. فحش داده كه پدر سوخته خيال كردي كه ارث باباته به ديگران بخشيده. اين طرز نوشتنه. چرا سانسور نميكنند؟
دكتر طاوسی: اين مسئلهاي كه بحث ميشه امشب جريان ديگري است يعني واقعاً من فكر ميكنم كه يك برنامهريز نشسته اين جا ميخواد پايهي اعتقادات ما را نسبت به گذشتهي ما و هويت مليمون، تاريخمون، ما چي چه چيزي داريم جز تاريخمون. چي داريم جز فرهنگ گذشتهمون كه تمام دنيا بهش اذعان دارند و بهش افتخار ميكنيم. اون وقت اين ورداشته اينها را سست ميكنه. فكر ميكنن جوانهاي ما، من گاهي اوقات سر كلاس صحبت ميكنم راجع به همين چيزهايي كه استاد (اشاره به دكتررجبي) نوشتهاند، ميبينم اشك شوق از ديدهي اين بچهها ميريزه. اشتياق دارن، علاقه دارن، ولع دارن از گذشتهشون بدونن. هر قدر اين كارها را ميكنند نعل وارونه است. هر چي ازاين كارها را ميكنند مردم بيشتر. اتفاقاً روي همين ناصرپورپيرار توي يكي از اين دانشگاهها صحبت ميكردم. يكي ميگفت كجا هست آقا ما بريم فلان كنيم. گفتم اين حرفها را نزنيد. خوب اون يه آدم مدمغ خود فروخته است. خدا بيامرزه مرحوم حبيب يغمايي. ببخشيد همين من ناخودآگاه وارد شدم حبيب يغمايي يك شعري داره ميگه:
در مرتبه بايد مرد چون چرخ برين باشد
گر دست نداد اين جا در زير زمين باشد
در مذهب من بدنام بهتر بود از گمنام
جبريل امينگر نيست شيطان لعين باشد
اين مرد از راه حزب توده و ديگر كلاشيهايي كه كرده در تاريخ 30، 40، 50 ساله اخير به جايي نتونسته برسه، حالا اومده از اين راه خودشو علم كرده.
دكتر مستوفی: چند سالش هست اين آقا؟
دكتر رجبی :1317
دكتر مستوفی: بديش اينه كه همسن شماست
دكتر رجبی : ما 30 سال است رفيقيم. اين آدم كتابي چاپ كرد 90.000 تومان قيمت گذاشته نميدونم ديديد يا نديديد آثار اسلاميه.
دكتر شعبانی: نه من نديدم
دكتر رجبی : اينو من نوشتم و ترجمه كردم
دكتر مستوفی: همون كه كتاب قطوري هست؟ من ديدم
دكتر رجبی : همش عكسه، صد سال پيش اين كتاب در پاريس چاپ شد فقط عكسه فقطها. يه كتابي هست سه جلده. به اندازه اين ميز اين رو صد سال بعد لبنان چاپ كرد. چند سال پيش هم من پيشنهاد كردم به اين آقاي پورپيرار كه اين از زبان داريوش من زير چاپ بود. گفتم من روي اين كتاب يه مقدمه مينويسم چاپ كنيد. يه وقتي من اين مقدمه را دارم بهت ميدهم. يه مقدمهي جانانهاي نوشتهام كه اصلاً هنر اسلامي چي شد در همهي ابعادش. اواخر چاپ از زبان داريوش بود كه ما با هم دعوا كرديم اين رفت اسم من را از روي كتاب ورداشت. كتاب را چاپ كرده 90.000 تومان ميفروشه. ديوانه به هر جا ميبرند آخر، ميگن كتاب 90.000 توماني از كيه ما چه جوري بخريم. بهش گفتم دير نشده بيا يه لفافي چاپ بكنيم بزار روش نفيسترين كتابي است كه تا حالا در ايران چاپ شده. كاغذ 300 گرمي گلاسهي رنگي. حالا هم كه شروع كرده به اين كارها، تلفن ميكنم ميگه هنوز گورتو گم نكردي من بيام بهشت زهرا
دكتر شعبانی:خوب شوخي ميكنه
دكتر مستوفی: آدم احتمالاً عمرش طولاني ميشه آقاي رجبي
دكتر روحالامينی: اميدوارم موفق باشي. مقصر اين كارهاي آقاي پورپيرار در واقع ناشران هستند و الا خوب بله آزادي قلم، آزادي بيان حالا نميدانم چه قدر اين آزادي وجود داره نمينميشناسم كشوري را كه واقعاً همهي اين آزاديها وجود داشته باشه روي كاغذ هست مقداريش هم تعارفه ولي آيا ناشران كه كتاب چاپ ميكنند يا اهانتي كه ميشه بعضي چيزا به خود فرد مربوط نيست ديگه. به يه گروهي است حتي فحش دادن به يهوديا. حالا من نميدانم چي بگم، اينها را جمعآوري كردم كه سعدي هم دست ورنداشته. تمام چيزهايي كه سعدي گفت من بيرون آوردم.
دكتر شعبانی: بله آقاي دكتر كتابي هم اين كار را كرده.
دكتر روح الاميني: بعد آخه اين حرفها براي چي سعدي هم حرفهايي گفته آدم واقعاً ناراحت ميشه كه اگر كه چيه اسمش اِاِاِ
گر آب چاه نصراني نه پاك است
جهود مرده ميشورم چه باك است
آيا واقعاً سعدي اين شعر را گفته. من هميشه دفاعي كه از سعدي ميكنم اينه كه سعدي شاگرد نظاميه بغداد بود. نظاميه فقط يك مذهب را تجليل ميكرد و بعد نتيجه ميشه كه هيچ كس را فروگذار نكرده. حالا اصلاً جرأت نميكنم بگم كه راجع به شيعه هم سعدي… (مكث) البته اين كتابهاي بعد از صفويه كه چاپ شده سانسور شده ولي روزگاري اون رو هم به حساب سعدي نبايد گذاشت اون روز و زمان چيز ديگهاي بوده مطالبي را كه ميدونم من واقعاً به سعدي صميمانه دوستش دارم. ولي هر وقت كه ميبينم كه ميگه كه: تو كه با دشمنان نظر داري، ولي ما هيچ كدام دشمن خدا نيستيم و حالا يكي بياد با اين تيراژ اينها را چاپ بكنه و كتابهاي مختلفي من اولين مرتبه در كنگره شيراز ايشونو (پورپيرار) را ديدم.
دكتر شعبانی:بنده هم همين طور
دكتر روح الامينی : و بعد يه نفر هم نديدم كه از او تعريف بكنه
دكتر رجبي: به چاپ دوم رسيده بود
دكتر روح الاميني: اون هم به چي، به ميراث كهني كه نه تنها ما اگر حرمتي كه به ما در جاي ديگري ميگذارند به خاطر همين فرهنگ مونه. ما چيز ديگري نداريم نه تكنولوژي صنعتيمون نه نميدونم نه موشكي تونستيم هوا كنيم چرا تو سر و كلهمون خورده موشك. ولي در اين حد و بعد اگر احترامي داشتيم به خاطر فرهنگ و ادبياتمونه، كه بعضي از اين شعرها آدم فكر ميكنه كه چه قدر ظريفه، بعضي از اين مضامين، بعضي از اين شخصيتها، اساطيرمان، مگر شما ميتوانيد صحبت فردوسي كه ميشه فقط اين نيست كه ديواني سروده، مطالبي گفته، همهي اينها با يه دقتي با يه مطلبي بيان شده، با اين ظرافت ميبينيم كه ما در ساير علوم اجتماعي عنوان ميكنيم كه بله مردم شناس معروف گفته كه ما چهار نياز داريم، نياز اوليهي بشر 4 چيز است. تو كتابهاي درسي هم. من درس مردم شناسي و جامعه شناسي تدريس ميكنم. خوراك، پوشاك، مسكن و ازدواج كردن به عنوان نيازهاي اوليه. فردوسي در اين باره يك خط شعر گفته:
چنان دان كه چاره نباشد ز جفت
نه از خورد و پوشاك و جاي نهفت
يعني اون كسي كه در حدود 150 سال به اين فكر افتادند، فردوسي با اين ظرافت و با اين دقت كه كسي هم كه اين شعر را بشنوه فوري ياد ميكنه و زمينههاي مختلفي با اين ظرافت بيان شده اين سرمايهي ماست اگه اين را از دست بديم چيزي نداريم. بعد يكي بياد شروع كنه فحش دادن اگه فحش بده مسئلهاي نيست، فحش بده، فحش بده ولي تكثير كردناش انتشار دادناش به وسيلهي ديگران، به اين شيوهاي كه الان منتشر ميشه اينها را نميدونم كي بايد جلوشو بگيره. يعني واقعاً بايستي، و بعضي از اينها را هم بايد معرفي كنند، حتي بگن نگاه كنيد اين چيزها نوشته شده.
دكتر طاوسي: آخه معرفي كردن خودش نتيجهي عكس داره. چون بايد بگيم كه اون چي نوشته؟ هر كسي از ظن خود شد يار من، وز درون من نجست اسرار من، اينها را بايد گرفت واقعاً و مخفي شون كرد. در مگر اين پنج روزه دريابي، به سعدي تاخت. حالا شروع كرده تاختن به هويت ملي ما، فرهنگ ما، به تاريخمون و آن چه كه واقعاً بهش افتخار ميكنيم داره ميتازه (با دهنكجي ميگويد). دوازده قرن سكوت
دكتر روح الاميني: و بعد هم مقداري از اين جشنها ضمناً بگم مراسمي كه عنوان ميكنند اي كاش بتوانيم برگزار كنيم. نه تنها بخوانند، ببينند. ما مقدار زيادي از جشنها و از آيين هامون ميتوانيم يه تاريخ بذاريم بگيم بله، امسال چندمين سال به اصطلاح اين رويداده، اينو جشن بگيرم. جشنها ميتونه خيلي كمك بسيار خوبي باشد و جشنهامونو تبليغ بكنيم. برگزار بكنيم. اين ميتواند خيلي موثر باشد.
دكتر مستوفي: يه مطلب ديگه هم واقعاً صحبتهايي را كه ميگيم اين نوشته بشه. در يه مقاله براي همين كتابي كه اين آقا نوشته تهيه كنيد. بفرستيد به يه روزنانه كثيرالانتشار اونا خودشون منتشر ميكنند. من يك سخنراني هم كردم در يه جا و گفتم كه والا اين داره رواج صهيونيستو ميده يعني همه چي دست يهودياست، ولي منظور من اينه كه در يه مقالهاي چكيده همين آقاي دكتر روح الاميني بنويسند من هم اگه تونستم بهشون كمك ميدم مطالب را يه جوري بنويسيم نه اين كه بردارند كتاب را بخوانند. عاري از حقيقته، من كه يه باستان شناس هستم اصلاً با باستان شناسي وفق نميده.
دكتر رجبي: ولي نميشه، فايده هم نداره
دكتر مستوفي: خوب پس هيچي راحتش بزارين
دكتر رجبي: اين آدم وحشيتر از اوني است كه تا به حال فكر ميكرديم، خيلي دريده است،
دكتر مستوفي: بودجهي اين از كجا ميياد؟
دكتر رجبي: از خودش
دكتر طاوسي: جمعاش ميكنند ديگه
دكتر رجبي: من چون از نزديك اينو ميشناختم در زندگي خصوصيش ميدونم كه با بچهي خودش چي كار كرده نميشه هيچ كاري نميشه كرد، بايد سوخت و ساخت. آدم وقيح، آدم پرور، آدم باشعور در ضمن خيلي باسواد، اين ميدونيد به علت مبارزات سياسي زياد درس نخونده، زندان بوده و كارگر چاپخونه، الان روسي قشنگ بلده، انگليسي بلده، ترجمه ميكنه،
دكتر طاوسي: روسيه هم بوده
دكتر رجبي: نه زندان بوده، روسي را ياد گرفته
دكتر طاوسي: نه نه نه
دكتر رجبي: نه نه نه، بعد از انقلاب قرار بوده دبير كل حزب توده بشه، بين كيانوري و اين و به آذين بين سه نفر، بحث بود. حالا جريانت را من خيلي ميدونم راجعبه اينا، كه چه اتفاقاتي افتاد. الان هم اين شده. فقط يك چيزه. بفهميم كه اين چه قدر خبيثه، كتاب از زبان داريوش من زير چاپ بود كه ما با هم قهر كرديم. مقدمه را اين نوشت، مقدمه ناشر، تعريف كرد از كورش و داريوش و تخت جمشيد، اين كتاب به چاپ هشتم رسيد امسال. هنوز اون مقدمه كه تعريف از كورش و داريوش و تخت جمشيد و ميراث ملي ماست، انو عوض نكرده، اون سر جاشه. اون يه آخوره، يه آخور ديگه هم جاي ديگه س. يه نفر پيدا بشه بگه اقا اين پورپيرار راست ميگه، ما صهيونيست هستيم آخه اين حرفا چيه اين جا مينويسه، توي مقدمه از زبان داريوش ميگه.
دكتر طاوسي: خوب اينو منتسب ميكنه به شما ديگه
دكتر رجبي: ولي اون اسم و امضاي خودشه.
دكتر فيروزمندي: آقاي دكتر من فكر ميكنم كوچكتر از اين هستم كه اظهار عقيده كنم در اين رابطه خوب ميدونيد وقتي يك چنين مسائلي، چنين كتابهايي در اين جا نوشته ميشود، حالا هر چه صاحب نظران، دانشنمدان، دانشگاهيان به اين مسايل اهميت بدن اون بزرگ تر ميشه. و من فكر ميكنم اينو اصلاً مسكوت بزارن.
دكتر رجبي: بهتره
دكتر فيروزمندي: گرچه آزادي بيان، آزادي كتاب، آزادي انتشارات تو جامعهي ما بالاخره بايد شكل بگيره، و با توجه به اين كه اينها هميشه در اقليت هستند، با توجه به ديدگاه سياسي اين مسائل را مطرح كردند بنابر اين، هيچ نخواهد داشت. اين كتاب خود به خود بايگاني ميشه ميره. حالا با توجه به اين تبليغاتي كه دانشمندان و صاحب نظران و دانشگاهيان، اين كتابها را سر كلاسها تبليغ ميكنند و اين كتابها را در واقع در جاي خودش به دانشجويان معرفي ميكنند، اصلاً خود به خود جوابي است دندان شكن بر عليه چنين اشخاصي و يا شخصي كه بخواد چي كار كنه تاريخ را مياد يعني به صورت ديگه وارونه به دست دانشجو بده، من هميشه معتقد به اين بودهام كه ما بايد يه مقدار مسائل فرهنگ سازي را يعني اگر بخواهيم بچهاي را با تاريخ با علم باستان شناسي آشنايي پيدا بكنه بعد خودش در واقع يعني نظرش تعيين كننده خواهد بود چيزهايي كه در اختيارش قرار ميدن، در صورتي كه مطالعه بكنه نهايتاً خوب قضاوت را ميشه به عهدهي جوونها گذاشت كه اينا رو تأييد نميكنن. خوب آقاي دكتر اشاره كردن و نظر خاصي دارند كه من البته نظرشونو تأييد ميكنم ولي من فكر مي كنم اصلاً چون اگه بخواهيم يكي را بزرگتر بكنيم بايد تبليغ بكنيم. اون تبليغات مسئله را بزرگتر ميكنه.
دكتر رجبي: متأسفانه چند بار تلويزيونهاي خارجي و چند بار تلويزيون خود مام حرفهاي اينو تكرار كردن. بهش تريبون دادن، يه دفعه شب آقاي دكتر شعباني راجعبه تاريخ ايرن حرف ميزنه، اون رد ميشه فردا شب آقاي پورپيرار ميياد اين مزخرفاتو ميگه. حالا ببينيد اون وقت اين در حيطه آزادي قلم نيستا.
دكتر مستوفي: اين همونيه كه من عرض كردم، اين پشتيبان داره، يه چيزي از اون حمايت ميكنه
دكتر رجبي: اين يك جايي حمايت ميشه، بايد يه موجي باشه، اينه كه من ميترسم، خيلي علني ميگم، اصلاً ميترسم با اين تو جوال برم، خيلي آدم بديه، در زندگي خصوصياش من چيزهايي از اين ديدم در زندگي شخصي خانوادگي به خدا از حيوان نديدم. شايد بتونين حدس بزنين، از حيوان، خيلي هم قلدر و قد بلند و يك و نيم برابر منه. من كه حالا اگه باد بياد ميافتم، يه تو گوشي به من بزنه من رفتم.
دكتر فيروزمندي: خدمتتون عرض كنم حدود يك ماه پيش تبليغاتي در تلويزيون بود راجعبه لاستيك دنا، طرف خاكو ميكنه مثل اين كه يك گنجنامه داره زمينو ميكنه يه لاستيك دنا پيدا ميشه. يه گروه از اساتيد دانشگاه تهران اومدن در ارتباط با اين مسئله يه نامهي دندان شكن علمي نوشتند، گيرندگان رونوشت جناب آقاي وزير ارشاد و كجا و كجا اين نامه رفت كار خودشو كرد، اگه شما توجه بفرماييد ديگه اون تبليغ نيست. يعني اگه ايشون واقعاً يه پشتيباني داره از اين طريق هم ميشه اقدام كرد.
دكتر مستوفي: ولي ما اگه سكوت بكنيم آيندگان ميگن لابد اين مرد درست گفته چرا كه در آن عصر هيچكس جوابگو نبوده، يه كاري هست كه وظيفهاي يه عدهايه كه بايد انجام بدن، به خصوص كساني كه در اين دوره تدريس ميكنن، محدوده كارشون هست، حالا جنجال هم نميخواد ولي، به اين عنوان كه دانشجويان از ما سئوال ميكنن ما جواب سئوال دانشجويانمونو ميديم، به اين عنوان وارد معركه بشن كه نظرياتي كه ايشون ميده و بعد هم با اون نشريه و با اون مجله، با هر جاي ديگه اگه ايشون هم خواست صحبتي بكنه، ديگه اجازه ندن براي اين كه ايشون حرفاشو زده، اين يه وظيفهاي است كه من فكر ميكنم به عهده ما خواهد بود. صد سال ديگه اينا ميگن چرا اينا هيچي نگفتن در اون دوره، يك نفر هيچي نگفت. پس ايشون حرفاش درست بوده، اگر حرفاش درست نبود سخن ميگفتن، اين نظر بنده است ميبخشيد.
دكتر نديم: به عرضتون برسونم براي من خيلي سخته، عذر خواهي ميكنم از جناب دكتر كه بنده يك دانشجو بيشتر نيستم، اگه چيزي ميگم منو ببخشيد، دوم استاد عزيزم تشريف دارن، آقاي دكتر طاوسي هم تشريف دارن، در نتيجه براي من خيلي سخته صحبت كردن، اول اين مسئلهي پورپيرارو كه گفتين يه خورده غمگين شدم، حرفاي آقاي دكتر طاوسي هم روي من تأثير گذاشت، خودشون هيجان زده شدن، من خودم شخصاً معتقدم كه جواب ندادن خيلي بهتر هست، دليل هم دارم چون معتقدم كه، ببخشيد معذرت ميخوام، توي تاريخ معاصر ما چند نفر بودن يه حرفايي زدن، يكي ذبيحالله بهروز بوده، بعد آقاي دكتر حصوري بوده، بعد هم شاملو يه صحبتي كرده و مرحوم حامي بودن، ببخشيد، (دچار بغض گرفتگي ميشود)
دكتر شعباني: هيجان پيدا كردين،
دكتر نديم: بله
دكتر شعباني: بله، اين كه جاي پاي اسكندر رو… اصلاً اسكندر مقدوني نيومده ايران، نخير اسكندر آمده، خرابي هم كرده، پدر ما را هم در آورده، جاي پاش هم هست، ولي آقاي دكتر نديم بنده عقيده دارم كه ما نه در مملكتي زندگي ميكنيم كه شرايط خاص خودشو داره، بل كه در دنيايي زندگي ميكنيم كه اين دنيا ديگه متحمل اين نيست كه مثلاً يه نفر بياد يه چيزي بگه، همه بگن هموني است كه اون گفته…
اين حرفا بايد مطرح بشه، اون هم در جامعهاي كه غالباً يك صدايي بوده، آقاي پورپيرار هم در حقيقت داره در يك موقعيت خاص تاريخي ما در يك شرايط گذار ما از تك صدايي به سمت چند صدايي نون اينو ميخوره كه آقا تا حالا هر كي اومده حرف زده، همش تحسين كرده و ستايش كرده و حرفاي خوب زده و الان من در وجود سعدي هم كه نگاه ميكنم، مثلاً يكي، دو تا، ده تا ايراد ميگيرم. صرف نظر از اين كه اون چيزي كه ما مباني فرهنگيمون ميگيم اين مباني فرهنگي ما يه چيزهايي را برنميتابه و ما يه اسوقسهايي داريم براي خودمون و اين اسوقسهام موجوديت ما رو تكوين كرده، واقعاً، واقعاً عرض ميكنم بنده كه الان از 42 سال قبل رفتم و ميآم و بيش از 12 سال از عمرم هم خارج از مرزهاي ايران گذشته هنوز هم به عنوان يه ايراني، به عنوان يه فارغالتحصيل سوربون مثلاً توي تلويزيون مثلاً ميبينم يه مردي يه زني رو ميبوسه اصلاً غيرتم ميياد ميگم خدا كنه اينا ايروني نباشن، مثلاً وقتي ببينم يه ايروني مثلاً تو اين فيلماي كهن يه جايي نشون ميدن من خجالت ميكشم با اين كه نه مرد رو ميشناسم، نه زنه، شايد هم هر دوتا حالا مردن، اينا يه چيزايي است كه تو كت ما نميره، اينا مسائلي است كه براي ما جا افتاده. و بيادبي به ساحت مثلاً سعدي آخه چه مشكلي رو براي چه كسي ميتونه حل كنه. والله بارها به شيراز رفتم، گفتم كه اگه مرگ مقدره براي انسان دلام ميخواد توي اين شيراز بميرم، كه منو بيارن در فاصلهي 100 كيلومتري سعدي به خاك بسپارن. جايي كه مردي با اين عظمت خوابيده، در 200 كيلومتري حافظ بيارن به خاك بسپارن، اصفهان هم كه ميرم همين حالتو دارم. اينا چيزايي نيست كه آدم بتونه فراموش كنه، چه جوري يه ملتي ملت ميشه، چه جوري يه ملتي شكل پيدا ميكنه، اصلاً آدم احساس تعلق ميكنه به وطناش، هر جاي اين خاك كه نگاه بكنيم اين همه آدماي بزرگ بودند و ما اين نيست كه بگيم اينا جزو مميزهاي فرهنگي و يا جزو شاكلههاي مثلاً حياته، اما اينم نيست كه بگيم بيايمو بيادبي كنيم. در همون حالي كه حق مسلم هر آدميست كه از خودش بپرسه تا حالا من اين همه قرمهسبزي خوردم آخه اين قرمهسبزي چي داره؟ بيايم بسنجيم ببينيم اينا مواد غذايي و پروتئين كافي داره و نميدونم براي ريه، كليه، قلب نميدونم شش و اينا مفيده يا ميشه با همين پول يه چيز بهتري درست كرد. اما در عين حال كه حق هر آدميه، ما نميتونيم جلوي اون آدما رو بگيريم كه حرفشونو نزنن، چيزهايي هم هست كه در اين مملكت اصلاً برقرار نميمونه، اگر هم هر كسي بخواد بياد هر مقداري بيادبي و گستاخي و اين چيزا بكنه ما اينا رو جدي نميگيريم و اينا رو مهم نميدونيم. در همين حال بنده عقيده دارم بالاخره ما بايد از يه جايي شروع بكنيم. مثلاً اين مركز بينالمللي گفتوگوي تمدنهاي ما از اين بابت خوبه كه بالاخره يه فتح بابهايي ميكنه، از يه جايي شروع كنيم كه سياهه بشينه اينور با سفيده اون طرف حرف بزنه. سرخه بشينه با زرده حرف بزنه. مرده با زنه صحبت كنه، پيره با جوونه صحبت كنه، دانشمند با يه بيدانش مثلاً حرف بزنه. ما بايد اينا رو شروع كنيم و بايد اين درها باز بمونه، شايد اين افتتاحه خوبي نباشه، شايد مثلاً نماد يا تصوير خوبي نباشه از يه جامعهاي كه مثلاً طرف بياد راجع به مردي به عظمت كورش كه واقعاً، واقعاً در چارچوب مثلاً فرهنگ ما نميگنجه به اين اندازه عظمت، اين اندازه بزرگي، اين اندازه شرف، اين اندازه واقعاً عزت، بياد راجع به كورش مثلاً يه چيزايي بيخودي بگه، خوب همين جا يه آقايي گفته ديگه، مگه نگفته ، تو همين تشكيلات ما و الان هم وبال گردن خود ما شده، كه آقا اين حرفايي كه تو زدي يعني چي؟ من خبر دارم، واقعاً خبر دارم كه اين آدم اين حرفا رو بيغرض زده، واقعاً ميگمها، يعني من از اولش نميدونستم ولي بعد در جريان قرار گرفتم به وسيلهي مسئولين محترم كه، ولي در عين حال ميگم خيلي خوب بگه، همين كه ميگه جامعهي زنده عكسالعمل نشون ميده ديگه، ما هممون كه اين جا نشيتيم مستعد اينيم كه بيمار شيم، در يه تعبير ديگه ميگن كه همهي ما اصلاً بيمار هستيم ولي علت اين كه از پا نميافتيم اينه كه بدن ما مقاومت داره، مقاومت ميكنه، والاميكروب سل و چه ميدونم آبله و گرفتاريهاي ديگه همه تو اين فضاي زندگي ما هست. اما چون بدن مقاومت ميكنه ما سرپا وايساديم، اينها هم به گمان بنده جامعه رو بيشتر واكسينه ميكنه ما مثلاً كتابي ديگه چرندتر از كتاب شعبان بيمخ هم هست. آدمي مزخرفتر از اين مرديكه هم توي دنيا وجود داشته، تو دنياي ما وقتي اين كتب به عرض چند ماه ميرسه به چاپ چندم خوب اين جامعه دلش ميخواد بدونه ايني كه بهش ميگفتن شعبون بيمخ كيه؟ ميبيني مياد كتاب ميخونه، واقعاً مردم پول ميدن، با يه قيمت بالا.
دكتر رجبي: من هم گير بيارم ميخرم.
دكتر شعباني: بله، حالا يه جلد براي آقاي دكتر بفرستيد، به هر حال آقاي دكتر بحث اينه كه من گمون نميكنم هيچ روزي در جامعهي ما نميتونم به ذهنام بيارم ولي شايد هم به قول ناپلئون ميگه در جهان ما هر چيزي امكان پذيره، مثلاً يه روزي يه كسي بياد يه مجسمه مثلاً چه ميدونم حتي گلي از شعبون بيمخ درست كنه، شعبون جعفري، ولي جامعه اين كتابو ميخره براي اين كه ببينه اين چي داره ميگه ديگه. همه ميشناسنش شعبون جعفري رو، اصلاً آدمي است كه يك صفتاش بيمخه، حتي من ديروز بود كه توي روزنامهي همشهري ديدم كه اون آقاي محمدعلي مسعود انصاري يه جوابي داده كه اين فلان فلان شده گفته كه من در كتابام گفتم چهار هزار دلار از رضا پهلوي گرفتم دادم به اين، خوب اون فحشهايي را هم كه اون به اين انصاري داده بود، اينارو نوشته بود. كه الهوبله، مثل همون فحشهايي كه آقايپورپيرار ميدن، بله من ميگم اين چكه، شمارهي چك، اين تاريخ چك، اين فلان چك، اين پشت حاضر مشت هم حاضر. و اين 4000 دلارو من گرفتم از اين آقا دادم به اين آدم، اما من خوشحالم كه جامعه اين قدر هوشياري داره اين قدر تشنگي داره براي اين مطالب كه ميگه درسته كه اين كورش باباي منه، درسته كه خاكش براي من مقدسه، درسته كه چه بگم چه نگم افكار كورش براي من مدله، پروتوتايپ شخصيت ايرانيه و عظمتي اگه ما در دنيا به هم رسونديم به قول سابقهاي است كه داريم، اما ميخوام ببينيم كه اين كورش همش خوبي بوده يا يه جايي هم بوده كه گوسفندهاي پدربزرگشو مثلاً دزديده. خيلي خوب بزار حرفشو بزنه، يا بالاخره كورش اين كارو كرده يا نكرده. اگه كرده كه در مقابل اون بتي كه ما تو ذهنمون داريم يه خورده تعديل كنيم، اگر هم نكرده جايگاه او تثبيتتر ميشه. ما نميتونيم به مردم و در روزگار خودمون كه جهاني شدن فرهنگها يك امريست مسلم و الان هم مهمترين مشكلي كه در دنيا وجود دارد مشكل سر و كله زدن با نسل جوانه، از كودكستان و دبستان بريم تا بالا. واقعاً نميشه اينا رو اداره كرد براي اين كه حالت طغيان دارن. حالا تو تمام دنيا نگاه ميكنين هم پدر و مادرا در حالت چيز هستن، تسليم و رضان و هم بچهها در حالت طغيان مداومند. اينا هم يه نسلهاياند كه نمايندهي يه چيزايياند. خوب اگه بگيم حزب تودهاي تو اين مملكت نيومده كه اومده، اگه بگيم سابقهي بدي داشته كه خوب توش يه آدمي مثل دكتر اراني هم بوده و مثلاً بزرگ علوي و چه قدر آدماي برجسته، نامداري ديگر هم بودن. من همين الان هم توي جامعهي تهرون خودشون كسايي رو ميشناسم كه با صداقت خاص خودشون به مباني اعتقادي تودهاي…
گوينده : تاكنون معلوم شده است كه ميزگردان جلسه، به سه مرجع عمده سرسپرده است و به زيارت سه امامزاده ميرود : مورخين غربي، كورش و حزب توده، خوب معلوم است كه مريد چنين مرادهايي، بيش از رئيس چنين جلسهاي هم نخواهد بود.
دكتر رجبي: مثل پرويز شهرياري
دكتر شعباني: و حالا من تعدادي اسماي برجستهتر از پرويز شهرياري هم دارم ولي به خودم اجازه نميدم اينارو اسم بيارم و يارو اصلاً عقيده داره به اين. همون چي بود اون ارمنيه كه رانندهي خسرو روزبه اينا بوده مگه كم آدمي بود؟ آدمي با اين همه عزت و اقتدار و ايمان و علاقه به اين مسائل خيليها بودن مثلاً همون پرويز جزايري چي بود جزني،
گوينده : جاي اونايي كه در وبلاگ آقاي پورپيرار، ايشان را كه لااقل 1000 صفحه مطلب عليه حزب توده دارد، به عنوان تودهاي ميكوبند، خالي كه جواب اين تودهاي آشكار امروزي را بدهند.
صدايي نامعين: بيژن جزني
دكتر شعباني: اين حرفا، گلسرخي و ديگران عين حال هم همين حزب توده آدماي لجن آلودهي كثيفي هم داشت كه بيادبيه كه آدم تو اين ساحت حرف بزنه و اين آقا من شنيدم كه تو همين چيزا صحبت بود كه يه مدتي هم تو ساواك اعلي حضرت كار ميكرده
دكتر رجبي: نه
دكتر شعباني: والا من توي اين سايتها ديدم ميگفتن جزو بازجوهاي ساواكه….
دكتر رجبي: نه، چون تمام ريزهكاريهاي زندگي اينو من به دلايلي ميدونم اين آدم از اين بابت پاكه، من شهادت ميدهمها، دزد هم نيست، پول هم از كسي نميگيره، خيلي خود شيفته است. الان هم با مجاهدين كار ميكنه، شش جلد كتاب به نفع اونا نوشته.
دكتر شعباني: مجاهدين انقلاب اسلامي يا مجاهدين خلق
دكتر رجبي: خلق، منافقين، نه اونا هم مجاهد بودن، اونام مجاهدتها كردن.
دكتر شعباني: پناه بر خدا.
دكتر رجبي: شش سال به خاطر اونا رفت زندان. به اعدام محكوم شد. اومد بيرون، عمويي رو توي زندان كتك زد. ميخواست بكشه. اين قدر آدم عجيب و غريبيه.
دكتر طاوسي: خوب ديگه همينه پس در قبال رهايي از اعدام داره اين كارها رو انجام ميده
دكتر شعباني: خوب حالا آقاي دكتر قبول كنيم كه به عنوان يك ايراني، به عنوان يك انسان، در دنيا هست و يه حقوقي هم براي زدن حرف داره، اينو بايد قبول كرد. خوب حرفشو بزنه، خوب ما هم الحمدالله هم كورش شناس داريم هم تاريخ شناس داريم و واقعاً الان كتابهاي آقاي دكتر در طي يك مدت كوتاه به چاپ چندم رسيده. كه واقعاً زير بار اين كتاب رفتن و خوندن اين حجم كتاب براي بنده خيلي وقت ميگيره، ولي من براي هر كتاب ايشون بايد يك هفته، دو هفته وقت بزارم كه با توجه به گرفتاريهاي ديگم بخونم اما چشم به راهم كه كتابهاي تازه شون در بياد
دكتر فيروزمندي: يه جمله رو هم من خدمتتون عرض ميكنم كه واقعاً اصلاً اگه اين شخص، يك شخص متخصص علمي بود به هيچ وجه اين مسائل را در واقع نه دامن ميزد، نه نوشتاري دربارهاش نوشته ميشد، اين آقايي كه يه ديدگاه سياسي خاصي داره با توجه به ديدگاه سياسي خاص او ممكنه فردا باز يه شخصي پيدا شه اون هم با ديدگاه سياسي خاص خودش داريوش رو زير سئوال ببره.
گوينده : اين يكي ديگه خيلي از مرحله پرته و نمونهاي است از اين كه اين اساتيد دربارهي كتابها و موضوعي حرافي ميكنند، كه از محتواي آن بيخبرند.
دكتر رجبي: آخه ميدوني اين چي كار كرده؟ الفباي خط ميخي رو در آورده، پهلوي رو درآورده، اينايي كه ما تا به حال خونديم اشتباه كرديم.
دكتر طاوسي: بله ميگه همش جعلي است
دكتر رجبي: جعليه
دكتر شعباني: ما كه اشتباه نكرديم، والا گروتفند رو ما ميدونيم كه 7 علامت رو خونده.
گوينده : به اعتراف اين رئيس جلسه توجه كنيد ميگويد، كه جيزي را نخواندهايم والله. براي ما خواندهاند، و ما هم به آنها گفتهايم، دست شما درد نكند.
دكتر رجبي: حوصله رو ببين، ميگه تو خيال بافي ميكني. اين اينه، حوصله رو ببين، چه قدر اين نشسته با خودش اينور و انور كرده.
دكتر طاوسي: پيش خودش داره همه چيز و زير سئوال ميبره.
دكتر روح الاميني: راهي جز فراموش كردن اون نيست. شما هر شخصي رو كه ميبينين يه نفر نشسته حالا به هيچ وجه از كورش ذوالقرنين چيزي كم نميكنه. شما اين كلمهي ذوالقرنين رو توي جمعي الان بگي هنوز يه عدهاي يه كس ديگري رو عنوان ميكنن. اما واقعيت اينه، و جاي خودشو باز كرده. و صحبتهاي او هم چيزي نميشه. و بعد بله در مورد بعضيها هم كتابي رو ميخوندم راجعبه كارهاي شيطان. خوب شيطان هم همچنين آدم كوچكي نبوده (باخنده) اين كتاب مقدار زيادي از آن چه كه مربوط به شيطان ميگن و عظمت شيطانو تعريفهايي كه ازش ميكنن مكتوبه. همهي اينها. كه اون طور هم نيست. ميگه بيخودي دم حمامها عكس منو بيخود ميكشن. اين طور نبودم من. و بعد مطمئناً اين جوري نبوده و من فكر ميكنم…
دكتر شعباني: قلم در دست دشمن بوده.
دكتر روح الاميني: تا آخرين لحظه هم معلوم نيست. يه كتابي خوندم ميگه آخرين لحظه هم من به شما قول ميدم شيطان چيه اون اسم اعظم يادش ميياد (خنده) يادش ميياد و فردا در بهشت هم خواهد بود.
دكتر شعباني: حالا اگه اجازه بفرمايين راجع به كتابهاي آقاي دكتر (رجبي) صحبت بكنيم.
گوينده : براي رعايت حوصله و اعصاب تماشاچيان عزيز، از اجراي دنبالهی اين نمايشنامه خودداري ميشود. زيرا در آن چيزی به عنوان نقد كتابهاي دكتر رجي نميشنويد. آقايان چاي و شيرينيشان را ميخورند، حق القدمهايشان را ميگيرند و در حال قربان صدقه رفتن يكديگر، از هم جدا ميشوند، تا جلسهي بعدي نقد، كه اميدوارند لااقل در يك هتل و همراه صرف شام باشد. حالا براي تغيير ذائقهي تماشاچيان عزيز اختتاميههاي «آب در خوابگه مورچگان و الگويی برای پروفسوران ايران شناس» را اجرا ميكنيم.
اختتاميه [1]
آب در خوابگه مورچگان!…
به نظرم انتشار عمومي اين گفتوگو را بايد يك حادثهي تأثيرگذار و حتي تعيين كننده در شناخت وضعيت كنوني آموزشي كشور از راه آشنا شدن با برخي از اساتيد موجود، دانست. باور كردني نيست در مركزي كه ادعاي تدارك گفتوگوي جهاني بين فرهنگها و تمدنها را دارد و در حضور و با شركت مسئولين مستقيم آن، گروهي با عناوين و اسامي شناخته شدهي دانشگاهي، مؤلفي را تنها به جرم انتشار تحقيقات تازهاي در موضوع تاريخ ايران، چنين به ناسزا ببندند.
مجموعهي اين سخنان گواهي ميدهد كه آنان ناسزاها را به كسي سزاوار ديدهاند كه مطلقاً او را نميشناسند، زيرا تقريباً تمام اطلاعاتشان دربارهي پورپيرار يكسره غلط است، تصور آنها از وي، چنان است كه شنوندهي اندكي آشنا به مسائل اجتماعي را حيران نگه ميدارد: يك بازجوي ساواك كه دبير اول حزب توده بوده و با مجاهدين خلق كار ميكند!!!!! طبيعي است آن به اصطلاح استادي هم كه اجازه ميدهد زناش «كتابي» را به سطل زباله پرتاب كند، نبايد از اسناد، استنادات و مباحث درون آن كتاب آگاه بوده باشد، پس چهگونه به خود اجازه ميدهد دربارهي آن كتاب قضاوت كند؟
از جملهي اين نادرستيها مطالبي است كه رجبي از قول من بيان ميكند. بيش از 4 سال است كه من رجبي را نديدهام، نميدانم كج زندگي ميكند، شماره تلفناش را ندارم و لفظ به لفظ نقلهايي كه از قول من آورده، دروغ محض و در زمرهي نمايشات محفل آرايانهي او براي جلب توجه و ترحم ديگران است. براي شناخت بيشتر اين گروه از ايران شناسان مقلد، كافي است به آن حيرت رجبي توجه كنيم كه ميگويد: «حوصله را ببين، چه قدر مطالب را اين ور و اون ور كرده». براي او و امثال او كه جز تكرار اباطيل خاورشناسان هنري نداشتهاند، طبيعي است كه صرف حوصله براي درك و دريافت حقيقت تاريخ ايران تعجب برانگيز و زائد بنمايد.
آن جا هم كه طاووسي ميگويد اگر قدرت داشت مرا در دانشگاهها ميگرداند و دستور شلاق زدن ميداد، به وضوح بنيان و بينش خود را علني ميكند: به او قدرت بدهيد، خواهيد ديد كه دانشگاهها را به مراكز تعزير هر كسي بدل خواهد كرد، كه با خيالات او موافق نباشد.
تماشاييتر از همه سرگرداني اين آقايان عالي مقام در برابر كتابهاي من است. زيرا دو سال از انتشار «دوازده قرن سكوت» و در حالي كه پنج مجلد از اين مجموعه به بازار كتاب عرضه شده، هنوز نميدانند كه در برابر موضوعات آن چه موضعي بگيرند، سكوت كنند و يا پاسخ بنويسند؟! بيشك آنها باز هم شيوهي سكوت رسمي و فحاشيهاي محفلي را انتخاب خواهند كرد، زيرا هيچ مطلب قابل اعتنا و قابل بياني در رد اين كتابها ندارند و غالب آنها حتي از درك مطالب اين مجموعه نيز عاجزند، چه رسد به اين كه دربارهي آن عقيدهاي ابراز كنند.
نقشي كه نديم در اين نمايش به عهده ميگيرد، الحق كه او را مناسب جانشيني چنين اساتيدي معرفي ميكند. نديم كه دورهي دكتراي تاريخ را ميگذراند، آيندهنگري لازم را در اين نمايش نشان ميدهد، خود را در اين نمايش نشان ميدهد تا كار عبور از جلسهي دفاعيهي آتياش را آسان كرده باشد. بغض كاسب كارانه و حساب شدهاش به دو منظور است، يكي اين كه ناتوانياش در اظهار عقيده راجعبه كتابهاي مرا با لب ورچيدن ظاهري پوشانده باشد، و ديگر هم نظر لطف استادان خويش را ذخيره كند تا در جلسهي دفاعيهي دكتراي آيندهاش جانب او را نگه دارند.
وضعيت شعباني از همه قابل بررسيتر است. او در ابتدا دق دليهاياش را خالي ميكند، اما در پايان در موضع ناصح، ديگران را به رعايتهايي ميخواند كه خود او در سراسر گفتوگو ناقض اصلي آن بوده است. با اين همه آن جا كه او مردان با عظمت، نامدار و مورد ستايش خود در تاريخ را، كورش و دكتر اراني و رانندهي خسرو روزبه(!!!) معرفي ميكند، به طور كامل دست خود را ميگشايد و نقاب از چهره برميدارد.
اين همان شخصيت ممتاز آگاه و همان مورخ و دكاندار مركز گفتوگوي تمدنهاست كه در تلويزيون سراسري به جوانان ما درس تاريخ ميدهد و آن ديگران نيز، چنان كه خوانديدم، جز بد دهنان بيسوادي نيستند كه بر كرسي استادي دانشگاههاي ما تكيه زدهاند!!!
با اين همه اگر آن ها، در ميان ناسزاهايشان، جملهاي نيز در رد مطالب كتابهاي من ميآوردند، ممكن بود كه همهي اين گزافه و اضافهگوييها را به آنان ببخشم و نديده بگيرم، ولي بيش از دو سال است در حالي كه كتابها در ذهن نسل جوان ما جاي ميگيرد، اين لولنهگ داران فرهنگ ملي، فقط و فقط به اخراج اين گونه سر و صداهاي داخلي و محفلي خويش مشغولاند تا حد حقارت شخصي و ناداني فرهنگيشان بر همه معلوم شود.
مبارك باد بر من سرازير كردن آب در خوابگه اين مورچگان!!!
اختتاميه [2]
الگويی برای پرفسوران ايرانشناس!…
صاحب امتياز و مشاوران تحريريهي مجلهي قرن بيستويكم
در سايهي جامعهي مضحك مدني، متأسفانه چند سالي است نشريات و كتابهايي به بازار روانه ميشوند كه نشان از توطئهاي حساب شده عليه تاريخ، فرهنگ و تمدن بسيار والا و درخشان آريايي و ايرانيان والامقام را دارد. قرن بيست و يك نيز، همانند ديگر ايادي مزدور، وطنفروش، با اين حراميان و وطنفروشان كه همگي از يك قماش هستند، ميخواهند تاريخ، فرهنگ و تمدن والاي ايران آريايي را به قول خودشان بدنام كنند، غافل از اين كه به قول معروف:
«آب دريا كزو گهر زايد به دهان سگي نيالايد».
حقيقت اين است عدهاي ناآگاه همچون حسن بنا كنندهي اسبق و ناصرپورپيرار عهد جديد، يا شيخ الشيوخ خلخالي گربه كش و حضرت صدام حسين گور به گور شده، با ناديده گرفتن تاريخ عظيم سلسلهي مقتدر و دادگر هخامنش و اشكاني و ساساني، نميتوانند به اين تمدن عظيم جهاني كوچكترين خدشهاي وارد كنند. نخستين بار خلخالي در كتاب «كورش دروغين» چرت و پرتهايي سر هم كرده بود سپس صدام حسين (يار قديمي مزدور وطن فروش: حسن بنا ساز ـ پورپيرار فعلي!!) سخناني از همين دست در يكي از سخنرانيهايش ايراد كرده سپس همين وطن فروش: ناصرپورپيرار (بوربيرار) سخنان صدام را در 5 جلد كتاب چاپ و منتشر كرده است. پرسش ما از پورپيرار وطن فروش و خلخالي و صدام و كاركنان قرن بيستويك اين است: در تأييد نوشتهها و اقتباس جناب پورپيرار خلخالي صدام حسين!! يك سند و مدرك ارايه دهيد كه ما به عنوان پژوهشگرو ايران شناس بتوانيم خود را قانع كنيم اين اراجيف و چرت و پرتها 1% ميتواند صحت داشته باشد. تاكنون صدها جوابيهي ملي و پربار به اراجيف پورپيرار داده شده من تعجب ميكنم مجلهي قرن بيستويك مينويسد: «در حالي كه كتاب پنجم مجموعهي دوازده قرن سكوت با نام اشكانيان ماه گذشته منتشر شد، هنوز حتي نقد كتاب اول ايشان را نيز از عهده بر نيامدهاند».
اين سخن چقدر مزخرف و بيپايه است. اين جانب خود نقدي علمي در 1600 صفحه نوشته و براي چاپ به وزارت فرهنگ و ارشاد دادم كه مجوز چاپ اين كتاب داده نشد و غير مجاز اعلام شد!! اين خود دليلي بر اين است كه آقاي پورپيرار از جايي تغذيه ميشود! مزخرفتر از همه، مجلهي قرن بيستويك در اقدامي ابلهانه و كودكانه، سخنان خصوصي عدهاي از پژوهشگران و محقيقين را در مجلهي شماره 21 به چاپ رسانده تا نشان دهد مدعيان ايرانشناس و مخالفان وطن فروش: پورپيرار؛ بسيار ناآگاه و بيخرد و بيسواد هستند كه حتي بلد نيستند شيوا صحبت كنند. مطالب خصوصي آنها را به نام جوابيه به پورپيرار چاپ ميكند و مزخرفتر و مضحكتر از همه، شخص پورپيرار وطن فروش مزدور، جوابيهاي مضحك و مزخرف به صحبتهاي خصوصي اين محقيقين ميدهد. امثال پورپيرار كه… بودن آنها كاملاً مشخص است، داراي پدر و مادري نبودهاند تا بفهمند وطن و نژاد و تاريخ و تمدن به چه معني است. كسي كه كتابهاي اين وطن فروش را ميخواند، كاملاً ميتواند از همين 5 جلد، نقدي بسيار شيوا بر اين اراجيف و ادعاها بنويسد. تمام كتابهاي وي ضد و نقيض است. اين جانب حاضرم با حضور جمعي از دانشجويان و اساتيد دانشگاه در جايي در ملاء عام با اين وطن فروش مناظره كنم و با اسناد ومدارك تاريخي و باستاني ثابت كنم كه آن چه وي گفته، به جز اراجيف و مزخرفات و تحريفات تاريخي، چيز ديگري نيست. كساني كه پاسخهاي آقاي پورپيرار عربزادهي وطن فروش را بخوانند، متوجه ميشوند كه سواد ايشان تا چه اندازه است. من به آقاي حسن بنا كنندهي پورپيرار وصيت ميكنم، قبل از اين كه سيستم جامعهي كنوني در ايران عوض شود، و ايشان مجبور به… خوردن بيفتند، در همين سيستم كنوني فعلي توبه كنند و در رد چرنديات خود، نقدي بنويسند و به چاپ برسانند كه فردا دير است، چرا كه فردا وي به جرم اهانت به تاريخ، فرهنگ، تمدن و نژاد ايراني، به اشد مجازات خواهند رسيد و باز به اين… وصيت ميكنم كه:
اي مگس! عرصهي سيمرغ نه جولانگه توست عرض خود ميبري و زحمت ما ميداری
پاينده ايران
سردبير و مدير اجرايي ماهنامه آناهيد،
نشريهي تخصصي پژوهشهاي ايرانشناسي،
پروفسور دكتر فاروق صفيزاده
25/2/9132 مادی
+ نوشته شده در سه شنبه، 11 شهريور، 1382 ساعت 12:53 توسط ناصر پورپيرار
اینجا محلی است برای توشیح مطالب جالب از سایتها و وبلاگهای دیگر................................... توشیحی اغراق آمیز در انتقاد و توصیفات