۱۳۹۰-۰۶-۰۷

ماهیت هستی از نظر فلاسفه




از نخستين افرادي كه در مورد ماهيت هستي نظر دادند فلاسفه بودند.يك فيلسوف هميشه به دنبال آن است تا با فكر كردن و استدلال ورزيدن و ايجاد رابطه منطقي بين مشاهدات خود، علت برخي پديده ها را حدس بزند.از آنجا كه فلاسفه قديمي دانش كمي داشتند و هنوز علوم تجربي متولد نشده بود تا اطلاعات واقعي در اختيار آنها قرار دهد اين فلاسفه آنچه را مشاهده مي كردند به آن مي انديشيدند و در ذهن خود فرضيه هايي را مي ساختند بدون اينكه مانند علوم تجربي امروز مراحل علمي ساختن يك فرضيه را طي كنند.از آنجا كه پديد آورندگان اديان يا خود فيلسوف بودند و يا ارتباط تنگاتنگي با نظرات فلسفي داشتند همين فرضيه هاي فلاسفه وارد اين اديان مي شد و وابستگان به آن دين در مورد ماهيت هستي يا موارد ديگر زندگي نظر قطعي خود را ابراز مي نمودند.

از نخستين فيلسوفاني كه در مورد ماهيت هستي نظر دادند فلاسفه يونان باستان مي باشند.تالس كه در حدود 600قبل از ميلاد در شهر ملتوس يونان زندگي مي كرد، نخستين فيلسوفي بود كه در اين مورد اظهار نظر كرد.او معتقد بود كه آب همان شيئي است كه جهان از آن تشكيل شده است.او مي ديد كه وقتي آب به نقطه انجماد مي رسد به يك جامد مبدل مي گردد و وقتي به نقطه جوش مي رسد به بخار و هوا تبديل مي شود.لذا استدلال مي كرد كه اشياء از سخت ترين آن ها كه صخره ها و سنگ باشد تا رقيق ترين كه هوا مي باشد از آب ساخته شده و سپس دوباره به آب مبدل مي شوند.

كمي بعد فيلسوف ديگري از همان شهر ملتوس به نام آناكسيماندر نظر تالس را مردود دانست و گفت: چيزي كه جهان از آن ساخته شده توده جانداري است كه تمام فضا را اشغال نموده است..او اين ماده را بي نهايت ناميد و اعتقاد داشت اين بي نهايت متحرك است و در اثر همين حركت قسمت هايي از آن جدا شده و اشياي بي شماري كه ما آنها را مشاهده مي كنيم بوجود مي آورد.همچنين در اثر اين حركت قطعاتي كه قبلاً ساخته شده بودند به هم مي پيوندند و توده بي نهايت را به وحدت نخستينش مي رسانند.

آناكسيمنس از همان شهر ملتوس اعتقاد داشت كه عالم از هوا ساخته شده است.توجيه او اين بود كه همه موجودات هوا را تنفس مي كنند و همين هوا اجزاي بدن آنها را مي سازد.همچنين هوا قادر است به باد، ابر،باران، خاك و ديگر اجزاي هستي تبديل شود.

فيثاغورث و پيروان مكتب او،تحت تأثير اين فكر بودند كه خيلي چيزها در جهان طوري با هم ارتياط دارند كه مي توان آنها را با اعداد تبيين كرد.براي مثال مي گفتند كه صداي يك تكه سيم يا زه با طول آن داراي نسبتي است كه با عدد قابل تبيين است.بر اين اساس آنها معتقد بودند اصل تشكيل دهنده هستي اعداد مي باشند.كوشش آنها تا به آنجا پيش رفت كه در اين راستا پيچيده ترين نظام رقومي را ايجاد كردند.

هراكليتوس اعتقاد داشت همه چيز از آتش بوجود آمده است.او به تغيير اعتقاد داشت و مي گفت در جهان همه چيز در حال تغيير است .حتي چيزهايي كه به نظر ما ساكن مي آيند در حال تغيير و تحول هستند.در حقيقت ستبر و رويارويي بر تمام جهان حكومت مي كند.لحظه اي كه چيزي ساخته مي شود،ستيز و برخورد بي درنگ شروع به انحلال آن مي كند.همه چيزها در تمام اوقات در حال تغيير هستند.در عالم هيچ چيز پايدار نيست.

درست زماني كه هراكليتوس نظرات خود را اعلام مي نمود،فيلسوفاني در الئاي يونان عقيده داشتند كه تغيير محال است و هرگز اتفاق نمي افتد.اگر ما فكر كنيم تغيير را مي بينيم،بايد بدانيم كه دچار فريب شده ايم، چون چنين چيزي وجود ندارد.گزنفون قديمي ترين فيلسوف الئايي باور داشت كه جهان يك توده سختي است كه براي هميشه غير قابل تغيير و حركت باقي مي ماند.او معتقد بود كه اعضاء و بخش هاي آن ممكن است تغيير كند، اما كليت آن هميشه لايتغير خواهد ماند.پارمنيدس فيلسوف ديگر الئايي به عدم تغيير اعتقاد داشت او مي گفت اگر تغييري وجود مي داشت لازمه آن اين بود كه چيزي از هيچ بوجود آمده باشد و اين غير ممكن است.آنچه ما مي بينيم حقيقت نيست،توهم است.زنون نيز مي كوشيد اثبات كند كساني كه در تلاشند تغيير را اثبات كنند، خود به تناقض مي افتند.

۱۳۹۰-۰۵-۲۶

طرح مارشال براى خاورميانه





نبى الله ابراهيمى 

سياست ها در صحنه روابط بين الملل، ضرورتاً برآمده از معادلات قدرت در مقطع تاريخى و زمانى خاص هستند و در تاريخ ۲ اوت ۱۹۹۰ رهبر عراق كشور كويت را مورد حمله قرار داد و اين آغاز فرايندى شد كه رژيم حاكم بعثى را در مسير اضمحلال و نابودى قرار داد. به دنبال مجوز شوراى امنيت در تاريخ ۲۹ نوامبر۱۹۹۰ ائتلاف جهانى به رهبرى آمريكا به دنبال ۳۹ روز نبرد هوايى كه از تاريخ ۱۷ ژانويه سال ۱۹۹۱ آغاز شد و ۳ روز نبرد زمينى در عمليات توفان صحرا شكست سنگينى را در شن هاى كويت بر صدام تحميل كرد. همچنين غير از شكست صدام، طبيعت حاكم بر روابط جهانى در سال ۱۹۹۱ و به دنبال شكست سياست هاى گورباچف و فروپاشى نظام كمونيستى، فضايى از ابهام را در معادلات بين المللى به وجود آورد و نظام بين الملل به شدت سلسله مراتبى غيردستورى و هرمى شكل شده و فقدان يك قدرت در بلوك شرق و آزادى كشورهاى اروپاى شرقى از ايدئولوژى كمونيسم نظامى مطرح شد كه اشاعه مكتب ليبرال دموكراسى و به گفته فوكوياما همان پايان تاريخ بود. 

جيمز بيكر وزير امور خارجه به دولت بوش (اول) در پايان بحران دوم خليج فارس در سال ۱۹۹۱ نقش ايالات متحده را به عنوان قدرت بلامنازعه در معادلات بين المللى معرفى و نگاه واشينگتن را دربرگيرنده كلى ترين اهداف ژئوپولتيك و ژئواكونوميك و ژئواستراتژيك كشورش در جهان و خصوصاً منطقه خاورميانه اعلام كرد. جورج بوش اول نظم نوين جهانى را در اوت ۱۹۹۲ به نحوى تعريف كرد كه در آن دنياى سياست در صحنه داخلى و خارجى از ترور دور است و از برابرى صلح، عدالت و خوشبختى برخوردار است. اعلام دكترين نظم نوين جهانى، نظمى است كه پس از رنگ باختن نظام آنارشيك شكل گرفته و هدف آن سلطه ايالات متحده بر شرق اروپا، منطقه پاسيفيك و آسياى ميانه و به ويژه منطقه خاورميانه و خليج فارس و ديگرى نفوذ بر اتحاديه اروپا و دادن نقش پارلمانى به سازمان ملل و سلطه بر اين سازمان جهانى بود. همچنين كثرت گرايى مدنى و پخش و اشاعه فرهنگى و حقوق انسانى و رفاه اقتصادى در ساختارى كنفدرال به پيش مى كشد. اين ادعاى نئومحافظه كارانه كاخ سفيد در طرح اين دكترين سياست خارجى ايالات متحده را بر چندين مبنا از جمله حفظ و دسترسى آمريكا به منابع عظيم انرژى در منطقه خاورميانه، حفظ شهروندان و موسسات اقتصادى _ تجارى و نظامى آمريكا در جهان و در خاورميانه و ديگرى امنيت سياسى و اقتصادى اسرائيل و حفظ وضع موجود سياسى، اقتصادى و نظامى آن و كشورهاى متحد آمريكا مثل كشورهاى عربى جنوب خليج فارس و ديگر ايجاد صلح مورد دلخواه واشينگتن (pax America) در جهان و به خصوص منطقه خاورميانه خواهد بود. اين دكترين و شعار نظم نوين جهانى بوش (پدر) براى دو دوره چهار ساله رياست جمهورى بيل كلينتون دنبال نگرديد چون دموكرات ها تا اندازه اى بيشتر از جمهوريخواهان به مسائل داخلى توجه داشتند و خواستار همگرايى بيشتر با اتحاديه اروپا و ديگر سازمان هاى بين المللى در معادلات بين المللى بودند.
 اما با انتخاب بوش دوم و بلافاصله حادثه ۱۱ سپتامبر فضاى مساعدى براى آنان به وجود آورد كه با استفاده از اين فرصت بتوانند يك جانبه گرايى خود را اجرا نمايند. اشغال افغانستان و عراق سياست خاورميانه اى جديدى را به وجود آورد كه همان دنباله دكترين نظم نوين جهانى بوش اول در اوايل دهه ۹۰ ميلادى بود. در اين ميان باز روسيه كه مانند شوروى در مسائل خاورميانه حاشيه رفته و دليل آن نيز مشاركت روسيه در جنگ عليه افغانستان و اشغال اين كشور توسط آمريكا بود مسكو با اين عمل براى دورى گزيدن از فشارهاى حقوق بشر در چچن چنين سياستى را در پيش گرفت بنابراين مى توان گفت كه حادثه ۱۱ سپتامبر دموكراتيزاسيون در خاورميانه را به امنيت ملى و داخلى آمريكا پيوند زد. در ماه سپتامبر ۲۰۰۲ رئيس اداره سياست آمريكا در اجلاس سالانه فرهنگستان تحقيقات راهبردى بين المللى لندن نطقى را براى اولين بار مبنى بر ايده طرح خاورميانه بزرگ از طريق دموكراسى تشريح كرد.

به دنبال آن پاول وزير امور خارجه آمريكا با دكترين خود جهان عرب را براى اصلاحات آموزشى و پرورشى، اقتصادى و سياسى و حضور زنان در اجتماع و رعايت حقوق بشر در اين كشورها فراخواند. ديك چنى معاون رئيس جمهور آمريكا در ۲۴ ژانويه در مجمع اقتصادى بار ديگر در مورد استراتژى مذكور پنج بار به مفهوم خاورميانه بزرگ اشاره كرد.

 در ۲۶ فوريه سال ۲۰۰۳بوش در فرهنگستان موسسات اين كشور به طور مشخص ايده خاورميانه بزرگ را مطرح و سركوب حكومت عراق و ايجاد نمونه دموكراتيك به عنوان يك سرآغاز مهم عنوان كرده و پس از پايان جنگ عراق و در نوامبر ۲۰۰۳ خاطرنشان مى سازد كه محور سياست آمريكا در آينده مساعدت به ايجاد دموكراسى در كشورهاى خاورميانه با اهميت راهبردى است. همچنين طرح انحصارات فرامليتى و پيام گسترش دموكراسى در خاورميانه در اجلاس كشورهاى گروه ۸ واقع در ايالت «جورجيا» به طور رسمى اعلام كرد كه منافع ايالات متحده منافع شناخته شده اى در حوزه پهناور «خاورميانه بزرگ» است كه همان دنباله طرح نظم نوين جهانى در دوره جديد است. براساس اين طرح، آمريكا از سران كشورهاى عرب خاورميانه خواسته است تا اصلاحات سياسى لازم را جهت تغيير ساختار حكومت هاى خود به عمل آورند و دموكراسى را در جوامع خود گسترش دهند.