۱۳۸۹-۱۲-۰۱

نقد كتاب در محضر بزرگان!!!


نمايش‌نامه رو حوضي - «نقد كتاب در محضر بزرگان!!!» - تراژدي، فانتزي، كمدي - در يك پرده و دو اختتاميه : مورچگان و الگويی برای پرفسوران ايران‌شناس


صحنه : زير سقف يكي از سالن‌هاي مركز گفت‌و‌گوي تمدن‌ها در زمان تصدي استاد بزرگ دكتر عطاءالله مهاجراني !!! پچ پچه‌هاي معمول و تك سرفه‌هاي عالمانه‌ي حضار. صداي به هم خوردن كارد و چنگال و بشقاب، نعلبكي و فنجان، ليوان‌هاي آب پرتقال همه جا چيده شده است. بهانه‌ي نشست، بررسي كتاب‌هاي تاريخ يكي از اساتيد حاضر به نام دكتر پرويز رجبي است، از فضا بوي توطئه شنيده مي‌شود. اخيراً نويسنده‌اي سند و بهانه‌ي دكتراي رئيس مركز گفت و گوي تمدن‌ها را در نقد جانانه‌اي ابطال كرده است و به نظر مي‌رسد چند نفري را براي انتقام‌كشي آماده كرده‌اند. با صداي زنگ پرده بالا مي‌رود. يك ميز بزرگ، نام‌داران تاريخ و زبان‌شناسي و باستان‌ شناسي و غيره، كت به كت، كنار هم نشسته‌اند، يكي دو نفر كراوات دارند كه فاتحانه حضار را مي‌نگرند. مقابل ميز بزرگ چند نفري به عنوان مخاطبين نشست، حاضرند. رئيس جلسه، از معروف‌ترين ارادتمندان نظريه‌هاي مورخين غربي درباره‌ي تاريخ ايران، به نام دكتر شعباني، متأثر را شروع مي‌كند. پيش از او صداي گوينده‌اي ناشناس از جايي نامعلوم بلند مي‌شود :


گوينده : ما اين نمايشنامه تاريخي، تفريحي، اجتماعي را يراي خدمت به جامعه‌ي فرهنگي بر پرده آورده‌ايم؛ تا تماشاچيان عزيز چند چيز را خوب ياد بگيرند، يكي نحوه‌ي نقد چرب زبانه براي آثار دوستان است و ديگري طرز نقد كينه‌توزانه است كه نوع فحاشي استادانه را به تازه واردان و منتظران عنوان استادي مي‌آموزد. از تماشاچيان پوزش می‌خواهيم كه بازيگران اين نمايش‌نامه هر چند بايد گفتارشان نمونه‌ی فصاحت و بلاغت باشد، اما به زحمت جمله‌ای صحيح، از زبان بازيگران ما خواهيد شنيد.

دكتر رجبی : اين آقاي پورپيرار كه معرف حضورتون هست الان 4، 5 سال است كه فحش خواهر و مادر و ناموس هم به من داده، واقعاً اين جا اين ترجمه‌اش شبيه بي‌ناموسه. نمي‌دونم چرا چاپ مي‌كنند، اين‌ها را سه شماره‌ي مفصل فحش‌نامه نوشته. من آقاي مستوفي پيش از اين كه 32 سال است آقاي دكترشعباني را مي‌شناسم در دانشگاه اصفهان مقاله راجع به خط ميخي فارسي باستان نوشتم. هميشه يا در مجله‌ي چيستا 20، 25 تا مقاله من نوشتم. خوب من ترجمه كردم كتيبه‌ي بيستون ترجمه كردم. من مي‌دانم كه خط ميخي فارسي باستان از چپ به راست نوشته شده اون ورداشته واس من توي جلد سوم اشتباهاً به جاي از چپ به راست نوشتم از راست به چپ اين درآورده توي جلد چهارم در مقدمه‌اش هم نوشتم اين درآورده، به قيامتي كرده اين مرديكه فحش‌هاي بد، مرديكه نمي‌دونه كه فارسي باستان حرف مي‌زند، آي مردم بياييد ببينيد اين صهيونيست را بايد به دار زد من به زودي چند روز پيش به من زنگ زد كه من به زودي صد تا بلدوزر ور مي‌دارم مي‌رم تخت جمشيد را از جاش برمي‌دارم صاف مي‌كنم مي‌دهم يونجه بكارند براي خرهايي مثل تو.

۱۳۸۹-۱۱-۲۵

خدا در آئینه ادیان

رازهای دل - خدا در آئینه ادیان





هستی یعنی تمام چیزهای دنیا همه از ماده ، انرژی و مفاهیم همه

خدا یا جزء هستی است که خدا نمی‌شود یا خود هستی چون غیر از هستی چیزی نیست

پس بشر نمی تواند خدا را ادراک کند چون باید فراتر از هستی قرار بگیرد

پس لاجرم او را به اندازه‌ی ذهن خود کوچک می‌کند

هر کس به اندازه‌ی بزرگی فکرش

خدائی که برای خلقت انسان زمان صرف می‌کند (شش روز) و بعد استراحت می‌کند (روز هفتم) و از انسان‌ها انتظار تشکر مدام و لاینقطع دارد

و چون او را خاضع نبیند بر او غضب کرده و کینه‌ای بدل گیرد که اگر انسان نادم نشود او را تا ابد شکنجه می‌دهد

نه خدا که تصور خدا است در ذهن کوچک انسان‌ها

وبلاگ رازهای دل دارای مطالب بسیار مفیدی است  از این وبلاگ بخوانید

خدا در آئینه ادیان
زماني كه صحبت ازاديان الهي مي شود اولين تصور اين است كه باور به وجود خداي يگانه با صفات متعالي كه در متون مقدس از آنها ياد شده،توسط همين اديان بوجود آمده و تا پيش از پيدايش اين اديان بشر هيچ آشنايي با چنين خدايي نداشته است.اما سؤال اينجاست كه تا قبل ازپيدايش اولين دين الهي آيا ارتباط بشر با خداي اديان قطع بوده است؟ اگر پاسخ اين است كه در زمان هاي متعدد خدا توسط پيامبران مختلفي با بشر در ارتباط بوده،پس چگونه است كه بشر هرزمان و در هر قبيله اي خدايي خاص داشته به شكلي كه هيچ پديده اي را نمي توان بر روي هستي يافت كه روزي مورد پرستش بشر واقع نشده باشد.

۱۳۸۹-۱۱-۱۸

از بیستون چه می دانیم؟

رازهای دل - از بیستون چه می دانیم؟

آثار باستانی زیادی در ایران وجود دارد که تاکنون با به حاشیه کشاندن نگاه ما به تاریخ خودمان در جهت هخامنشیان که امروزه مشخص شده این عنوان نیز یک عنوان جعلی است باعث غافل شدن ما از درک این آثار شده‌اند و حتی اقدام به تخریب این آثار کرده‌اند.
ساختن سلسله‌های جعلی و پوشالی برای ما باعث سردرگمی و ناآگاهی ما از تاریخ خود شده است.




خاطره دیدار كوه بيستون همواره ما را به ياد فرهاد كوه كن مي اندازد.فرهاد كه مهندسي آبرساني كاخ خسرو پرويز را بر عهده داشت.در آنجا عاشق وجاهت ووقارشيرين مي شود .اين دو سخت شيفته و شيداي هم مي گردند.خسرو پرويز براي نجات از رقيب خود وكنار زدن اين عاشق سينه چاك او را به كوه بيسون روانه مي كند تا عشق شيرين و فرهاد خاتمه يابد.فرهاد در كوهسستان به عشق شيرين مشغول كندن كوه مي شود.وكتيبه به عشق شيرين در كوه بيستون ايجاد مي كند كه تا دنيا دنياست دلها به عشق ناكام اين دو دلداده مي سوزد.




اما كتيبه فرهاد تنها يكي از29 اثري است كه تاكنون برروي اين كوه اسرار اميز شناسايي شده است.كوه بيستون در 30كيلومتري شهر كرمانشاه در محلي بسيار خوش آب وهوا قرار دارد.تا سال (1835 م) كسي از وجود چنين آثاري خبر نداشت تا اينكه انگليسي ها در آن سال مامور احداث جاده كرمانشاه ـ همدان شدند. آنان حين خاكبرداري از محل راز سر به مهر بيستون را گشودند.اين منطقه باستاني به طول 5 كيلومتر وبه عرض 3 كيلومتر مي باشد كه تاكنون تنها بخش كوچكي از آثار موجود در آن شناسايي شده است. ايرانيان باستان بيستون را به خاطر جايگاه خاصش بغستان ( جايگاه خدايان ) مي ناميدند در متون تاريخي بيستون در دوره هاي مختلف به نامهاي بغستان – بگستان – بهستون – بهستان – بيستون آمده است.